محدودیتهای سلیقهای، خطری برای تصویرگری
۱۹ شهريور ۱۳۹۹گفتگو با نگین احتسابیان
نگین احتسابیان (تهران، 1358-)
کارشناسی ارتباطات تصویری دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد ناتمام انیمیشن دانشگاه غربی انگلستان / بریستول UWE
عضو پیوسته انجمن فرهنگی هنری تصویرگران ایران از 1384
انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران 1382 - 1387
انجمن تصویرگران انگلستان2012-2010
برگزیده نمایشگاههای هنری تصویرگری، طراحی پوستر و هنر جدید در ایران، مکزیک، آذربایجان، صربستان، مکزیک، آذربایجان، بلغارستان، آمریکا، اسپانیا، کانادا، امارات، دانمارک، اسلواکی، ایتالیا، ژاپن و ...
تصویرگری بیش از سی کتاب چاپ شده در ایران و ایتالیا، آلمان، هند، چین، تایوان، کانادا و ترکیه
برگزاری کارگاه تصویرگری در ایران و هند
آموزش نقاشی کودکان در موزه رضا عباسی، شیرخوارگاه آمنه و آموزشگاه خصوصی
شرکت فعالیتهای هنری داوطلبانه محیط زیستی و حمایت از حقوق زنان و کودکان، فعالیت هنر خیابانی و اینتراکتیو و نقاشی دیواری
انتشار چهار کتاب تالیف و بازنویسی برای نوجوانان و مقالاتی در زمینه تصویرسازی و نقد کتاب تصویری در نشریات تخصصی ادبیات کودک چون پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان و مجله تندیس
جوایز:
لوح تقدیر «یکی از سه کتاب تصویری برتر ادبیات کودک و نوجوان در چهل سال اخیر» از مرکز مطالعات ادبیات کودک دانشگاه شیراز (1395)
پلاک «ماهی سیاه کوچولو» از طرف شورای کتاب کودک ایران (1393 و 1397)
برنده پلاک قلم طلایی دوسالانه بینالمللی تصویرگری (بلگراد، 2007)
برنده مدال تشویقی کنکور کتابهای تصویری نوما (ژاپن، 2006)
برنده ششمین جشنواره گرافیک و یازدهمین جشنواره تصویرگری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان (1382 و 1383)
-این روزها اگر بخواهید به تحلیل و بررسی تاثیرات اثر یک هنرمند بر شکلگیری ذهنیت خودتان اشاره کنید. در مورد چه کسی میتوانید صحبت کنید؟
در طول زندگیام از فضای فکری و آثار بسیاری از هنرمندان و نویسندگان تاثیر گرفتهام. مثلا داوینچی همیشه برایم یک بت تحسین برانگیز بود و خطوط طراحیهایش انگار قدرت ماورایی داشت. از روی آثارش کپی میکردم و در تشنهی رازی بودم که نمیگذاشت این خطوط حتی به آن دنیای کامل نزدیک شود. ذهن جادویی هنر به حساب میآمد. ونگوگ برایم مثل روح هنر بود و به کالبد ظاهری آن جان میبخشید، خواندن کتاب شور زندگی درباره سرگذشتش در دوران نوجوانی، همزمان شد با خواندن کتابهای رومن رولان و داستان زندگی کامیل کلودل، ادیت پیاف و فروغ فرخزاد؛ و آشنا شدن با مجموعه این داستانها تاثیر زیادی روی من گذاشت. تصورم این بود که یک هنرمند باید چنین تجربههای عمیقی را در رنج انسانی و عواطفش از سر بگذراند تا بتواند حرفی برای زدن داشته باشد، حتی به قیمت جنون! و همیشه فکر میکردم بدون رنج بردن نمیتوانم به فهم آن دنیای فراتر برسم. احساس میکنم یکجاهایی در زندگیم آگاهانه به دنبال رنج رفتهام چون فکر میکردهام باعث میشود درکم از هستی عمیق تر شود. هنوز حس میکنم چیزی که بین من و تصویرگری حرفه ای فاصله میاندازد همین است که این هنر به صورت سفارشی و کاربردی ربطی به جوشش درونی عاطفی و تجربههای زندگی فرد ندارد و با یک فاصلهای از عواطف در محدوده معقول ذهن اتفاق میافتد. حتی خیالپردازیهایش وقتی مخاطب مشخص دارد محدود و مشخص است. بعدها که با زندگی و هنر فریدا آشنا شدم، او هم به شمایل قلب هنر درآمد و در جانم نشست، جایی که هنر بال میشود برای تن رنجور و جادویش باعث میشود که هنرمند هر زندگی را تاب بیاورد. اینجا نقطه پیوندی برای من است چون به نظر من نقاشیهای فریدا هم مثل تصویرگری روایت دارد، هم از درون هنرمند ریشه میگیرد و هنر ناب است. اما پیکاسو برای من همیشه الگوی حرفهای هنر بود. از شخصیتش خیلی خوشم نمیآمد ولی قدرتمندی و رهایی هنرش را میستودم، این را که هرکاری دلش خواست کرد و از هر سویی دید و از هر چیزی الهام گرفت و به نظرم ذهن پیکاسو همانی است که در نسل بعدی تبدیل به کارخانه وارهول شد. پیکاسو برای من جسم یاغی هنر است که بلد است از زندگی کام بگیرد و با آن آمیخته نشود. به نظر من روحیه پیکاسو یا وارهول خیلی به واقعیت تصویرسازی نزدیک تر است.
-با این نگاه فکر میکنید مطالعهی بصری و حتی خوانش کتاب و دیدن کتاب چه تاثیری بر شکلگیری ذهن هنرمند دارد؟
به شخصه نمیتوانم هیچ ذهن هوشمندی را بدون مطالعه تصور کنم. ولی درک مطلب مهم است نه خود کتاب، حالا از روی کتاب واقعی خوانده شده باشد یا دیجیتال، به کتاب صوتی گوش داده باشد یا در مستند تماشا کرده باشد، مهم انتقال آن مطلب است. دیدن تصاویر هم همین، چه در فضای مجازی چه در کتاب، منتها کتاب تمرکز بیشتری دارد و خط درست و عمیقتری به مطالعه میدهد. جز این چه راه دیگری وجود دارد برای اینکه انسانها بتوانند آنهمه اطلاعات و تجربیات را به همدیگر منتقل کنن؟ جایی از نویسنده ای پرسیده بودند چرا باید رمان بخوانیم؟ گفته بود برای اینکه میتوانیم دنیا را از چشم آدمهای توی آن داستانها ببینیم و یکدیگر را بیشتر درک کنیم. این برای فیلم هم هست؛ برای دنبال کردن شخصیتها در فضای مجازی هم هست. یعنی در کل دانستن داستانهای دیگری که خودمان در زندگی تجربه نمیکنیم، فهم ما را از جهان پیرامونمان بالاتر میبرد.
-چه شد که تصویرگر شدید؟
من فکر میکنم ریشه تمام علایقم در زندگی قصه بوده است. از بچگی کار مورد علاقهام خیالپردازی و قصه گویی بود. دوست داشتم قصههایم را با زبان تصویر برای دیگران تعریف کنم. کاردستی درست کنم یا نقاشی بکشم. همیشه همه چیز برای من وقتی جذاب میشد که داستانی داشت. آدمهایی را دوست داشتهام که قصه ی زندگیشان –خوب یا بد- شنیدنی بوده، داستانهای بیشتری برای گفتن داشتهاند. در کودکی هم اینطور نبود که برای خودم نقاشی بکشم چون قشنگ است، انگار همیشه میخواستم چیزی را با نقاشی برای دیگران تعریف کنم و در اصل آن قصه گویی و ارتباطش مهمتر بوده.
پدر و مادرم هم مشوق بودند و نقاشیهایم را نگه میداشتند، به یخچال و دیوار میزدند و به دیگران نشان میدادند. به خاطر علاقهای هم که به هنر و ادبیات در خانواده وجود داشت، از همان ابتدا دور و برما پر از کتاب و وسایل نقاشی بود. هم دفتر نقاشی داشتیم و هم پدرم همه کاغذهای فتوکپی شده بیمصرف شرکت را خانه میاورد تا از پشت سفیدش استفاده کنیم، اینجوری بود که ما هیچوقت کمبود کاغذ نداشتیم و من هم با خیال راحت هرچقدر دلم میخواست نقاشی میکشیدم.
از طرفی همیشه عاشق کتاب خواندن بودم. از همان دوران بچگی توی خانه برای ما کتاب زیاد میخواندند و خودشان هم اهل مطالعه بودند و برای ما کتاب یک نیاز و خرید عادی هفتگی بود. هرجا میرفتیم یک سر هم به کتابخانه نزدیکش میزدیم یا هر کتابی که درمی آمد و خوب بود را پیدا میکردیم.
از سال دوم دبیرستان به بعد دیگر کلاس نقاشی رفتن را رها کردم ولی همچنان بطور جدی نقاشی میکشیدم و حتی شانزده هفده سالگی با یک دوستم که دانشجوی پزشکی بود، در یک گالری جواهرات در خیابان دریای نور که میخواستند تخریب کنند، نمایشگاه نقاشی برگزار کردیم، که همه چیزش مثل یک نمایشگاه جدی بود با این تفاوت که هیچ گالری داری وجود نداشت و کلی بازدیدکننده آمد و بامزه اش این است که بعد اینهمه سال فعالیت هنوز پیش نیامده که آثارم به اندازه آن نمایشگاه خریدار پیدا کنند! کارهایم هم بیشتر رنگ روغن و تحت تاثیر هنرمندان قرن نوزدهم تاریخ هنر مثل امپرسیونیستها و ونگوگ و پیکاسو بودند که هنرمندان موردعلاقهم در آن دوران بودند.
در دانشگاه بود که برای اولین بار به طور جدی با مفهوم تخصصی تصویرسازی آشنا شدم و تنها استاد تصویرسازی هم که تاکنون سرکلاسشان نشسته ام آقای محمدعلی بنیاسدی نازنین بوده که به جرات میتوانم بگویم یکی از بهترین استادهای ایران است. چون در همان یکی دوسالی که با ایشان کلاس و پایان نامه داشتم، تصویرسازی را بعنوان تکنیک یا روش یاد نگرفتم، بلکه مفهوم تصویرسازی و هویت یک هنرمند را، اینکه چطور باید به آن فضای ذهنی و جهان شخصی دست پیدا کرد را آموختم. آقای بنیاسدی به نظر من یک هنرمند واقعی است. این را نمیشود به هرکسی اطلاق کرد. از شخصیت هنرمند، از آثارش؛ از منش و رفتارش همیشه میشود آموخت. درواقع شروع تصویرسازی به صورت متمرکز برای من از همین نقطه شروع شد.
-برگردیم به اولین کتاب. چالش هایی که داشتید. متن اثر و رابطه ای که باید با اثر میگرفتید. برایمان مفصل بگویید.
(خنده) من درباره اولین کتابم نظری ندارم، هیچوقت هم اسمش را نمیبرم، ولی نه اینکه بخواهم این موضوع را پنهان کنم، بلکه چون هیچ ربطی به سبک کاری یا فعالیت هنریم ندارد و فقط اتفاقی است که متاسفانه افتاده! داستانش هم این است که همان اوایل دانشگاه و وقتی تازه با نرم افزارهای کامپیوتری آشنا شده بودم، چون پول لازم داشتم برای هر جور سفارشی کار گرافیک میکردم و به همه هم میسپردم. یکبار کسی ناشری را معرفی کرد که خودش آدم خوب محترمی بود ولی ازین کتابهای بازاری کارتونی چاپ میکرد که در دکههای روزنامه فروشی میفروختند. هرچی کارهایم را نشان دادم نپسندید و اصرار داشت حتمن عین نمونههای قبلی کتابهایش کار کنم که از فروششان مطمئن بود. من هم قبول کردم و خیلی هم سعی کردم که حتمن نتیجه کار شبیه همان کتابهایی شود که دوست داشتند! یادم است علی عامهکن (روحش شاد) که با من آشنایی داشت، بعد ازینکه آن کتاب را اتفاقی دیده بود، با من تماس گرفت و کلی ملامتم کرد که این چه کتابی است و چرا همچین کاری انجام داده ام و توضیح داد که چقدر این استمرار کار حرفه ای خوب برای تصویرگر مهم است و هیچوقت نباید سابقه را با کار بد خراب کرد. چون حتی یک کار بد در کارنامه آدم ارزش هنری کارهای خوب را هم زیر سوال میبرد. البته من آن زمان جوان بیست سالهای بودم که فکر میکردم شغل برای پول است و کار هنری را هم آدم شخصی برای دلش انجام میدهد و این دو تا از هم جداست. ولی بعد که نتیجه این کتاب را دیدم، فهمیدم که مهم این است که هنرمند بتواند مخاطب را با همان کار خوب جذب کند و بتواند کار هنری اصلی خودش را بفروشد، نه اینکه بخاطر درآمد هرچی سلیقه بازار است انجام بدهد و پنهانش کند، بعد برود اثری در سطح سلیقه و فهم خودش کار کند که هیچ تاثیری هم در جامعه نخواهد گذاشت. خلاصه اولین کتاب من که اینجوری شد. اما کتاب بعدی که میتوانم در کارنامه هنریم به عنوان اولین کتاب نام ببرم، برای یک ناشر کوچک نوپا بود به اسم نشر دوایر که داستان خیلی قشنگی هم داشت به اسم "توپ بازیگوش" و ناشر هم خودش اهل فرهنگ بود و سلیقه خوبی داشت و دخالت منفی هم در کار نکرد، بلکه تعامل خوبی اتفاق افتاد. بخاطر بودجه هم قرار بود کتاب سیاه و سفید یا درواقع قهوه ای روی کاغذ کرم رنگ چاپ شود. تکنیکش همان طراحی مدادی است که هنوز هم در بعضی کارهایم به کار میبرم و گاهی رنگ امیزی دیجیتال رویش انجام میدهم. اتفاقن چندبار فکرمیکردم اگر این نشر هنوز وجود دارد کاش این کتاب را رنگی درمیآوردیم. چون حیف بود که بااینکه کتاب خیلی خوبی بود، بخاطر محدودیت رنگی و تیراژ پایین اصلن دیده نشد. هرچند همان زمان یک نسخه از این کتاب را بعنوان نمونه کار به ناشر بعدی ارائه دادم و مدتی بعد دیدم داستان خیلی خیلی مشابهش را با نام خودش چاپ کرده است!
-آن موقع چقدر از خیال استفاده کردید و چقدر پایبند متن بودید؟
درباره همان کتاب دومی میگویم؛ کار خردسال بود، و تصویر هم خیلی به متن پایبند بود، یعنی داستان را بصورت تصویر به کودک نشان میدهد و هیچ چیز مبهمی در آن وجود ندارد، اما عناصر دیگری هم در تصویر هست که ربطی به متن ندارد و اطلاعاتی را به فضا اضافه میکند و داستان موازی دیگری نقل میکند. من همیشه این را درنظر میگیرم که وقتی بچه کتاب را تماشا میکند به جز متن داستان چیزهای دیگری را هم در تصویر ببیند که داستانش را خودش بسازد. مثلن داستان دارد اتفاق میافتد ولی گوشه متن هم یک گربه دارد با بچه اش بازی میکند، یک کلاغ یک عینک دزدیده و دارد میرود و... اینجا هم خود متن خیلی خیالپردازانه بود چون درباره توپی بود که از دست صاحبش فرار میکرد و در هر صفحه به یک شکلی درمیامد مثلن تخم لاک پشت میشد یا کسی با میوه اشتباهش میگرفت و... تا در نهایت بفهمد نمیتواند زندگی دیگران را داشته باشد و فقط وقتی به خوشبختی میرسد که خود واقعیش را زندگی کند و با یک نفر مثل خودش همراه شود. خیلی داستان قشنگی داشت.
ولی بنظرم "خیال" لغت مناسبی برای اینجا نیست، چون مشکل خیلی تصویرگریهای خوب که مناسب مخاطب نیستند اتفاقن خیاپردازی نیست، چون مخاطب خیالپردازی را خیلی خوب میفهمد. بلکه مشکل چگونگی نشان دادن خیالپردازی است. مثل تکنیک نامناسب و استفاده از تصاویر فرماتیو و نزدیک به ابستراکت است، اینطور که به فرض حتی معلوم نیست کاراکتر داستان آدم است یا حیوان یا شیئ. یا میبینیم تصویر تزئینی یا نقاشی بافت و فرم است و هیچ داستان و روایتی در ان نیست. به نظر من مشکل در اجرا و سبک کاری است تا روایت خیالپردازانه. چون همین سبک کار برای کتاب شعر یا بزرگسال میتواند خیلی هم موفق باشد. یا نزدیک شدن به فرم به روش پاکوفسکا درواقع نزدیک شدن به ذهنیت خود بچههاست و آن طوری که جهان را میبینند.
-حالا بعد از سالها تجربه فکر میکنید این پایبندی به متن و سلیقهی مخاطب باید چطور باشد؟
الان هم هنور همین عقیده را دارم فکر میکنم بههرحال تصویرسازی کتاب باید در خدمت کیفیت کلی کتاب باشد، (نه در خدمت نویسنده یا ناشر و نه در خدمت تصویرگر!) حتی وقتی خود تصویرگر مولف و ناشر هم باشد، باز باید این تعادل را بین این بخشهای درونش ایجاد کند. یعنی نه اینکه فقط تصویرسازی خوب باشد و جایزه هم بگیرد؛ ولی کتاب به صورت واحد موفق از آب درنیاید چون مناسب مخاطب نیست یا ربطی به داستان ندارد. از طرفی به نظرم کتابهایی هم هستند که باید با همین هدف هنر بودن تولید شوند تا مخاطب کودک با آن تصاویر آشنا شود. اینجا هدف فرق میکند و باید مشخص باشد. مهم این است که تصاویر با داستان و گروه مخاطب هماهنگی داشته باشند. ولی خب متاسفانه این گروه کتابها در ایران مخاطب چنانی ندارند. یادم است نشر ماه ریز یک دورانی خیلی خوب کار میکرد و کلی کتاب تصویری باکیفیت هنری درآورد که درواقع مناسب مخاطب بزرگسال هم بودند، ولی بخاطر عدم بازگشت سرمایه ادامه نداشت.
-ما همچنان به صورت نادر شاهد گفتگوی مولف و تصویرگر هستیم. فکر میکنید این رابطه نقشی بر کیفیت اثر تصویرگر دارد؟
راستش من به یاد ندارم تا بحال کتابی کار کرده باشم که مستقیم یا غیرمستقیم با نویسنده اثر تعاملی نداشته باشم و نظر نویسنده را نپرسیده باشم. درواقع موفقترین کتابهایم همان هایی هستند که درباره متن بطور مستقیم با نویسنده صحبت کردهام و این تعامل کاملا وارد تصاویر هم شده است. اینطور هم نبوده که این تاثیر فقط از متن به تصویر بیاید، بلکه حتی پیش آمده که در حین کار نویسنده با توجه به تصویر نکته ای را اضافه و کم کرده. به نظر من این تعامل خیلی مهم است. دلیلش هم روشن است، تصویرسازی قرار است که به همراه متن، کتاب یکپارچهای را تولید کنند، تصویرسازی باید بطور موازی جهانی را خلق کند که هم به فهم معنای بهتر متن کمک کند و هم اطلاعات و خیالپردازیهایی را به کتاب اضافه کند که در متن موجود نیست. در عین حال که همه چیز را هم نباید تا آخر بگوید که هیچ نکته ای برای ذهن مخاطب ناگفته باقی نماند و همیشه یک جاهایی راه تخیل و تعبیر و تاویل را هم باز بگذارد. بنابراین از طرفی اینکه تصویرگر اول درک درستی از متن و منظور نویسنده داشته باشد ضروری است. از طرفی هم اهمیت دادن به نظرات نویسنده باید تا حدی باشد که به ارزش تصویر لطمه نزند و به دستخط یا انتخاب تصویرگر برای تکنیک و روش کار احترام بگذارد. چون نویسنده بهرحال متخصص تصویرسازی نیست و خیلی وقتها نیاز به تعامل است تا یک تعادلی ایجاد بشود بین سلیقه نویسنده و نیازش به اینکه تصاویر کتابش را دوست داشته باشد و حق تصویرگر که از سطح حرفهای و هنری اش نزول نکند و بتواند با افتخار کارش را در کارنامهش ارائه دهد. از طرفی وقتی تصویرگری را انتخاب میکنیم باید به تشخیصش احترام بگذاریم. همه جای دنیا وقتی تصویرگری با سابقه تشخیصش اعتبار پیدا میکند، امکان تجربههای آزادانه تری برایش ایجاد میشود که به نتایج بهتری دست پیدا میکند. اینجا فرقی نمیکند کجای مسیر حرفهایت باشی، همیشه یک ناشر یا نویسنده یا همکار تصویرگری هست که بهتر از تو درست و غلط کار را تشخیص میدهد! یعنی تو هیچوقت از این محدودیتهای سلیقه ای رهایی نداری، نمیتوانی رشد کنی. همین آدمها برمیدارند کتاب خارجی را منتظر میکنند که تصویرگر همانقدر ساده و آزادانه کار کرده و از نظرشان اشکالی هم ندارد. چون هرینه ای هم نکرده اند. ولی چون به تصویرگر ایرانی هنرمزد میدهند، تصویر را هم با کمیت حساب میکنند. کاری به این ندارند که برای کاراکتر چقدر اتود زدهای که به این نتیجه رسیدهای، یا کاری ندارند که تصاویر چقدر برای مخاطب جذاب است ولی همین که صفحه شلوغ نباشد یا احساس کنند به پرکاری کار قبلت نیست فکر میکنند سرشان کلاه رفته است. درک درستی از ماجرا ندارند.
توصیه من این است که از اول با تصویرگری کار کنید که بتوانید به تشخیصش اعتماد کنید. اینکه وسط کار بخواهید در سبک و روشش به طور کلی دست ببرید یا همکار دیگری را بیاورید که بدون اینکه سابقه و توانایی بالاتری داشته باشد روی کار نظر بدهد، از اخلاق حرفهای به دور است. این شناخت باید قبل از شروع سفارش و حداکثر بعد از اولین اتودها باشد.
-به آثار جدیدتان اشاره کنیم. مروری بر ۵ سال فعالیت اخیرتان بکنید و در صورت ممکن به شیوهی تاریخی به مقایسه ی آنها با آثار اولیهتان بپردازید.( این مقایسه میتواند محتوایی،کمی، کیفی و.... باشد).
من چند سالی است که تصویرسازی سفارشی برای انتشارات داخلی را کنار گذاشتهام و بیشتر به موضوعاتی میپردازم که براساس دغدغه شخصی و علاقه ذهنیام باشند. کتاب هایی هم که در این چندسال از من چاپ شده آنهایی بودهاند که چاپشان تاخیر داشته یا به زبان دیگری ترجمه و منتشر شدهاند. تصمیمم هم بر این است که فعلن تا زمانی که مجبور نشده ام (بخاطر شرایط زندگی و کاری) کتاب سفارشی از ایران قبول نکنم و در کل تصویرگری کتاب را بطور انتخابی و محدود ادامه دهم. حالا چه در همکاری با معدود ناشرهایی که تجربه حرفهای خوبی با آنها داشتهام و دوست دارم دوباره همکاری کنیم، و چه بصورت پروژه شخصی که بعد از اتمام بصورت کتاب کامل به ناشرها پیشنهاد بدهم. در این چندسال هم بیشتر پروژههای تصویرگریم به طراحی و نقاشی نزدیکتر بودهاند و برای نمایش در گالری خلق شدهاند. از طرفی من همیشه به موازات تصویرگری در هنرهای جدید هم فعالیتهایی داشتم که به خاطر محدودیت اطلاعات و مطالعهام درین باره پیشرفت خیلی کندی داشتم. الان بخاطر دسترسی بیشترم به فضای هنر معاصر و دغدغههای جدیدم دارم تاریخ هنر و بخصوص هنر معاصر را بازخوانی و مطالعه میکنم و سعی میکنم تجربیات بیشتری در این حیطه کسب کنم. چون برای من هیچ بخش کار به اندازه آن دو فضای درک و ارتباطی که بین اثر و مخاطب و از سوی دیگر بین هنرمند و اثرش اتفاق میافتد مهم نیست. و بنظرم آن فرایند و ادراکی که باعث خلق آن اثر میشود از خود اثر مهمتر است. این اتفاق در تصویرگری کتاب سفارشی نمیافتد، چون اگر بخواهد حرفهای باشد، یک هنر کاربردی است و تو به عنوان تصویرگر نباید خودت را پررنگ تر از آن کتاب کنی، یا افکارت را به متن تحمیل کنی.
-و اگر بخواهید به نقد و بررسی تصویرگری ایران طی ده سال اخیر بپردازید به چه مواردی اشاره میکنید؟( لطفا بعد از شرح نقد و بررسی راهحلهایتان را نیز بنویسید. آیا نهاد خاصی باید پیگیر نقصانها باشد ؟ ایا رفتار حرفهای تصویرگران باید تغییر کند؟...)
من چون خیلی مستمر پیگیر کتابهای چاپ شده در ایران نبودهام نمیتوانم خیلی نظر تخصصی بدهم. در حد اطلاعاتم از این فضا میتوانم بگویم رشد تعداد تصویرگران حرفهای و خوب غافلگیرکننده است. به نظر من این رشد به دلیل امکانات و آموزش گسترده تر، فراگیری اطلاعات بخاطر اینترنت، حتی در دسترس و سریعتر بودن تکنیکهای تصویرسازی دیجیتال، و توجه و اگاهی عمومی بیشتر نسبت به این هنر است. از طرفی گاهی همین این امکانات، شرایط راحت تری را برای کپی و تقلب باز کرده که خیلی وقتها نتایجش را میبینیم.
درمورد فضای کاری در بالا نوشتهام ولی متاسفانه پیشنهاد تازهای ندارم. به نظرم بارها طی این سالها درین مورد صحبت شده و راهکار داده شده، خود انجمن خیلی پیگیر این مسئله بوده ولی شرایط جوری پیچیده است و دلایل مختلف و به هم مرتبط دارد که نمیشود راهکار عملی برایش پیدا کرد، مگراینکه در گذر زمان جامعه تغییر کند. بودجه و منابع بیشتری اگر در دسترس همگان باشد، حرص و حسادت و رقابت ناسالم کمتر میشود. شرایط ناعادلانه ناشرها بخاطر وضعیت اقتصادی و نبودن کپی رایت است و به خاطر فرهنگ کتاب نخریدن مردم است، یا بخاطر فرهنگ جامعه و هزینه نکردن برای اثر هنری است. الان بخاطر شرایط سخت اقتصادی است. من برای اینها متاسفانه هیچ راهکار کوتاه مدتی به ذهنم نمیرسد. ولی فکر میکنم تصویرگرها خودشان باید به راههای تازه تری فکر کنند.
همین را در نظر بگیرید که در فعالیت هنری سه محور وجود دارد: آن بخشی که هنرمند در خلق اثرش تجربه میکند. دوم آن تاثیری که بر مخاطب میگذارد. سوم درآمدی که از هنر به عنوان حرفهاش دارد. حالا به فرض یک کتاب که در ایران چاپ میشود، گاهی بخش اول بخاطر دخالتهای بیجا و محدودیتهای زیاد زیر سوال میرود، بعد تیراژ پایین و پخش نامناسب است که اثر بدست مخاطبان زیادی نمیرسد و مبلغ واقعن کمی هم که بهعنوان هنرمزد پرداخت میشود، تصویرگری را از حالت شغل خارج میکند و به شکل تفنن درمیآورد. حالا یک هنرمند اگر بتواند اثرش را با روشی دیگر به مخاطبش عرضه کند، اول اینکه فرایند خلقش کاملا مستقل است، دوم اینکه مخاطبان خیلی بیشتری دارد، میماند بخش سوم که میتواند با هوشمندی فکری برایش کند، همانطور که الان هم میبینیم خیلی از تصویرگران در این بخش خیلی موفق عمل میکنند. خلاصه اینکه تصویرگر یا هر هنرمندی باید خودش به فکر خودش باشد، سعی کند دیده شود، سعی کند گروه مخاطب خودش را پیدا کند و موفق شود از راه هنرش درآمد کسب کند. چون هنری که نتواند ارزش مالی پیدا کند کمکم به حاشیه رانده میشود و ارزش معنویش هم زیر سئوال میرود. این چیزها را متاسفانه نسل من خیلی دیر دارد یاد میگیرد ولی من به عملکرد نسل جوان که خیلی عملگراتر، جسورتر و واقعگراتر از نسل ماست نظر مثبتی دارم، و فکر میکنم فعلا کسانی که بیشتر باید این چیزها را یاد بگیرند خود ما هستیم که در دوران آرمانگرایی بالیدیم و بعد مجبور شدیم در جهان ماتریالیستی زیست کنیم و آموزه هایمان به واقعیت اطرافمان نمیخورد. ما نیاز بیشتری به بازنگری رفتاریمان داریم.
-از این روزهای خودتان بگوید. کارهای جدید و کتابهای جدید؟
این روزها دارم روی یک مجموعه شخصی تصویرسازی کار میکنم که ادامه مجموعه قالیچهایم است. یک موشن گرافیک کوتاه هم برای تبلیغ کتابمان باید بسازم. از طرفی دارم برنامه نویسی یاد میگیرم و هدفم این است که بتوانم بعدن ازش در فعالیت هنریم استفاده کنم. مطالعه بیشتر در حیطه هنر جدید و بازخوانی تاریخ هنر را هم به موازات در نظر دارم و در یک دوره آنلاین آموزش هنردرمانی هم شرکت میکنم.
همچنین برای ماه آینده با همسرم یک پرفرمنس در پیش داریم که یک همکاری جدید با فستیوال ادبی برلین است که آنلاین برگزار میشود. یک پروژه مشترک دیگر هم با هم داریم که پروپوزالش در فستیوال سیکای دبی بهار 2020 برگزیده شده بود و برگزاریش به خاطر کرونا به تعویق افتاد و احتمالن باید کار را برای زمستان 2021 آماده کنیم که اثر من در آن چیدمان و طراحی است که ناتمام است. در پروژه آرت باکس هم دو اثر داشتم که نمایشگاهش قرار بود در بهار 2020 در بارسلونای اسپانیا برگزار شود که باز بخاطر کرونا به تعویق افتاده و نمیدانم کی برگزار بشود. فعلا با شرایطی که هست برای پاییز هم میخواهم تمرکزم را بیشتر روی آموختن و تمام کردن چندتا از پروژه های ناتمامم بگذارم.
-و آثار امروز شما با گذشته چه تفاوتهایی دارد و چرا؟
فکر میکنم فعالیت هنریم از ابتدا در چند شاخه داشت پیش میرفت و هیچوقت یک مسیر متمرکز نبود و الان هم به جای اینکه دوره های مختلف کاری داشته باشم، چند شاخه فعالیت دارم که در هر دوران هریک را کمی پیش میبرم و شاید دلیل کندی پیشرفتم همین باشد. به نظرم کسی که روی یک موضوع و شاخه تمرکز میکند خیلی سریعتر پیشرفت میکند و کارش هم عمیق تر میشود. البته این به کاراکتر آدم بستگی دارد و خیلی انتخابی نیست. من کلا آدمی نیستم که بتوانم فقط روی یک موضوع تمرکز کنم و بگویم این تخصص من است و تمام وقتم را میگذارم روی همان و مطالعهام را روی همان عمیقتر میکنم و موضوعات دیگر به رشته و شغل من مربوط نمیشود. متاسفانه برای پیشرفت حرفهای و خوشبختانه برای اینکه زندگیم خسته کننده نمیشود، من همیشه به موضوعات مختلفی علاقه دارم و وقت و انرژیم بین آنها تقسیم میشود.
-هر حرفهای آداب و مرام و منش خاص خود را دارد. پنج موردی که میتوان بهعنوان آداب حرفه تصویرگری شناخت از نظر شما کدام است؟
1. در کارش صداقت داشته باشد. از روی کارهای دیگران کپی نکند. یا اثر شخص دیگری را کلن ندزد به اسم خودش تحویل بدهد! طراحی یاد بگیرد و به اسم تکنیک دیجیتال از روی عکس نیندازد کپی کند، یا یک عنصر تصویری را صد جا در همه فریمها و در کتابهای مختلف تکرار نکند. برای رسیدن به فضای شخصی تلاش کند و نخواهد ره ده ساله را یک شبه برود.
2. حرفهاش را جدی بگیرد و سطحش را حفظ کند. کسانی که ارزش کارشان را پایین میآورند فقط به خودشان صدمه نمیزنند. ممکن است کسی نیاز مالی نداشته باشد ولی اگر خیلی ارزان برای یک ناشر کار کند، عملا امکان هنرمزد منصفانه را از دیگران سلب میکند و نه تنها وارد رقابتی ناعادلانه میشود، بلکه تصویرگری را هم از حالت حرفهای خارج میکند.
3.خوش قول باشد و سعی کند سفارشات را با برنامهریزی درست به موقع تحویل بدهد، و بااینکه طبیعی است که خیلی وقتها کار به موقع درنمیاید، چون خم رنگرزی نیست و کار خلق به روحیه و شرایط هنرمند خیلی بستگی دارد. پس اگر نتوانست، خودش با سفارش دهنده تماس بگیرد و عذرخواهی کند و توضیح بدهد.
4. با همکارانش دوستانه رفتار کند و از آنها حمایت کند. احترام پیشکسوتها را نگه دارد و قدر تلاشها و دستاوردهایشان را بداند. بداند هر نسلی روی شانه نسلهای قبل ایستاده، برای همین میتواند دورترها را ببیند. بخاطر منافع یا خصومت شخصی در حق همکارانش بیانصافی نکند و دروغ نگوید، ارزش کار دیگران را پایین نیاورد و بخاطر رقابت ناسالم درمورد همکارانش شایعه پراکنی نکند. بخاطر دسترسی به منابع بهتر دیگران را فریب ندهد یا وارد روابط غیراخلاقی نشود. در آموزش هم خسیس نباشد، آن چه را میداند به دیگران هم یاد بدهد.
5. مطالعه داشته باشد. چه درباره موضوعی سفارش، چه به طور روزمره، درباره فرهنگ و هنر کشورش و آنچه در جهان میگذرد اطلاعات کسب کند. آدم بیمعلومات برای همه مضر است، چه برسد به اینکه در سیستم تولیدات فرهنگی کار کند.
آثار هنرمتد را در لینک زیر ببنید
http://www.casi.ir/sn/members/pt/full/id/27/lang/fa