pt

قدم زدن در دنیاى کودکان

۱۱ مرداد ۱۳۸۹

گفت وگو با على نامور، تصویرگر کتاب کودکان و نوجوانان

الهام نداف


على نامور متولد ۱۳۵۵ در تهران و بزرگ شده مشکین شهر است. او در زمینه تصویرگرى کتاب کودک و نوجوان افتخارات زیادى را از آن خود نموده، برگزیده شده در سال ۲۰۰۳ نمایشگاه تصویرگرى ایرانى در تایپه، برگزیده شده سال ۲۰۰۶ کتابخانه بین المللى، برگزیده شده سال ۲۰۰۳ نمایشگاه تصویرگرى بلگراد و برگزیده شده سال ۲۰۰۸ نمایشگاه تصویرگرى هزار و یک شب بارى یرو تنها بخشى از موفقیت هاى او در این عرصه است. نامور فارغ التحصیل رشته هنرهاى تجسمى و در حال حاضر مشغول تدریس در رشته گرافیک است. به واسطه تصویرگرى بیش از ۱۵۰ کتاب کودک داخلى و خارجى با او به گفت وگو نشسته ایم.


آقاى نامور، تصویرگرى کتاب کودک و نوجوان سبک و سیاق خاصى مى خواهد روشى که شما به کار مى برید به نظر کمى متفاوت است.

اتفاقى که در تصویرگرى من افتاده این است که فرهنگ و اتفاقات روز هنر را به زبان هنر ایرانى ترجمه کرده ام. چیز خاصى در تصویرگرى اتفاق نمى افتد، تصویرگرى در واقع زیرمجموعه نقاشى است و به نوعى از آن وام مى گیرد. اما باید توجه داشت که تصویرگرى صرف آدم را هنرمند نمى کند. این دقیقاً مثل رابطه تئاتر و سینما است. تئاتر همیشه هنر مادر است. کار اصلى من نقاشى است اما به لحاظ امرار معاش تصویرگرى مى کنم. دید مردم نسبت به تصویرگرى پائین است، حقیقت را بگویم چیزى که من الآن به آن رسیدم براى عامه مردم جالب نیست.


شما سلیقه مردم را نمى شناسید یا.‎..؟

بحث سلیقه نیست، بسترسازى نشده است تا کسى بتواند هنر روز را بشناسد. این اتفاق سال ها پیش در بیشتر نقاط دنیا افتاده است اما در ایران همه دوست دارند از شما کار رئال ببینند. بیشتر جشنواره هاى مختلف دنیا به کارهاى تجربى بها مى دهند، کارى که مختص خود طرف است و به نوعى شناسنامه او به حساب مى آید کارى که ناشر متناسب با روحیه من سفارش آن را بدهد متأسفانه کم پیدا مى شود. من و دیگر دوستان تصویرگر در این مسئله ریسک کردیم.


این ریسک کردن در نهایت به نفع شما شد یا به ضررتان؟

حداقل اتفاقى که افتاده این است که دیگر کسى کار معمولى به ما سفارش نمى دهد. درست است که پول در کارهاى معمولى و بدون شناسنامه است ولى ما تصمیم گرفتیم با این قضیه شخصى برخورد کنیم.


خب مسلماً بیرون آمدن کارى که مخاطب نداشته باشد چیزى را حل نمى کند.

دقیقاً ناشر هم از همین مسئله مى ترسد. شما تصور کنید یک بچه روستایى آرشیو بصرى آنچنانى ندارد که ما بخواهیم به او تصویر نویى بدهیم. او تنها تصاویر کتاب هاى درسى را دیده است. من خودم تصویرگرى کتاب درسى هم کرده ام. اصلاً نظارت و کار کارشناسى روى آن تصاویر صورت نمى گیرد. یک سرى تصاویرى در دنیا وجود دارد و یک سرى تصاویر دیگر هم در حال خلق است ما باید بچه ها را با هر دوى اینها آشنا کنیم. البته آشنا کردن بچه ها و دادن زمینه بهشان کار من و امثال من نیست.


اما بخشى از تصویرگرى ارتباط مستقیم با خیال دارد.

متأسفانه به رؤیا، خیال و حتى توهم نمره داده نمى شود. همه مى دانند که شروع هر اتفاقى با رؤیاست و در پس هر واقعیت خیالى خوابیده است. امروز یکى خیال پرواز دارد و بعد هواپیما ساخته مى شود. مردم ما اسیر تکرار و تکثر شده اند. در تصویرگرى کسى که خیلى خوب کار مى کند کم است و کسى که زیر خط فقر بصرى است زیاد کار مى کند.


مگر غیر از این است که تصویرگر مؤلف دوم کتاب است و در عین حال که در خدمت متن است باید حرف جدیدى بزند؟

این مسئله جدیداً باب شده است. تولید کتاب مثل یک مثلث مى ماند. سه رأس این مثلث ناشر، نویسنده و تصویرگر کتاب هستند. این درست نیست که تصویرگر در خدمت متن کتاب باشد تصویرگر مکمل کتاب است. مثلاً تاریخ مصرف یک کتاب که سه ماه است تصویرگر مى تواند کارى کند که کودک بعد از گذشت یک سال دوباره به آن کتاب برگردد.


تا اینجاى کار ظاهراً مشکل این است که مخاطب گرایش به کارهاى دسته پائین و عامه پسند دارد، راه حل این مشکل چیست؟

خب مخاطب با من تصویرگر تفاوت دارد. من به خاطر کارم مجبور به تحقیق هستم و این که زیاد ببینم و ناب ها را جدا کنم. مردم دنبال تصویر ناب و استاندارد نیستند چون نمى دانند چیست. شما براى بچه تان چه کتابى مى خرید از کجا متوجه مى شوید چقدر براى او مفید است تنها راه حل این مشکل این است که کتاب هاى هنرى و با قابلیت بالا تبلیغ شوند، آن هم نه از طرف من. خوشبختانه همیشه کسانى پیدا مى شوند که در این کارها سرمایه گذارى مى کنند.


اما این مسئله به نوعى مخاطب کودک را اذیت مى کند، او به دیدن این تصاویر عادت کرده و با این سبک و سیاق خو گرفته است.

من برایتان یک مثال مى زنم. ما به بچه هایمان آموزش مى دهیم که اگر پدر یا مادرشان آنها را مورد آزار و اذیت قرار دادند به پلیس خبر بدهند. چرا چون از تعداد افراد خلافکار در آینده جامعه مان کم کنیم. این مسئله ناخودآگاه بالانس مى شود. آدم خوب است یک جاهایى ضرر بدهد. در واقع این ضرر نیست، به نوعى سرمایه گذارى براى آینده است. باید از حالا روى بینش فرزندانمان سرمایه گذارى کنیم.


تا حالا چه چیزى به شما نیرو و انرژى داده تا کار براى بچه‌ها را ادامه بدهید؟

گاهى پیش مى آید که یک منتقد بسیار مطرح که داور جشنواره هاى مختلفى هم هست جمله اى در مورد یکى از کتاب هاى من مى نویسد همان یک جمله کافى است که من نیروى کار براى یک سال را داشته باشم. دیگر آنچنان برایم اهمیت ندارد که کسى به کارها و سبک من احترام خاصى مى گذارد یا نه. همیشه در تلاشم که خودم را به خودم ثابت کنم و فکر مى کنم همین کافى است. یک زمانى به تأیید دیگران نیاز داشتم چون شروع کار بود ولى حالا دیگر این اتفاق خوشحالم نمى کند.


بپردازیم به کارهایتان، چطور مى‌شود که تصویر یک کتاب در ذهن شما و بعد روى کاغذ خلق مى‌شود؟

من به متن اهمیت ویژه اى مى دهم. مثلاً متنى که قابلیت تصویرگرى نداشته باشد را برعهده نمى گیرم. قبلاً هدفم متفاوت با حالا بود. دست مى گذاشتم روى کتاب هایى که متن زنده اى نداشت مى خواستم با تصاویرم آنها را زنده کنم اما حالا به این نتیجه رسیده ام که اگر هدفى در زنده کردن دارم بهتر است قالب مرده خودم را زنده کنم. دوست دارم اتفاق جدیدى در کارم بیفتد. سر فرصت متناسب با متن کتاب در یومیه فکر مى کنم حتى گاهى موقع خرید میوه و یا در اتوبوس فکر مى کنم اینها هم نوعى از تحقیق است. در مورد سرى اتفاقاتى که دیگران توجهى به آن ندارند تمرکز مى کنم. بعد در لحظاتى خاص آن چه که باید اتفاق مى افتد. روى چندین مقوا ۳۰ و ۴۰ بار تصویر را مى کشم و بر اثر تجربه آن چیز دلخواه بیرون مى آید.


آن خط خطى‌هاى کارهاى شما، آن خط‌هاى درهم حاصل همان لحظات است؟

اینها خطوط درهم نیست، خطوط راحتى است که بچه با آن راحت ارتباط برقرار مى کند. من همان راحتى را در کارم دارم که بچه ها دنبالش هستند. با این تفاوت که بچه ها از این راحتى آگاهى ندارند و من دارم.


یعنى خودتان را جاى بچه مى گذارید؟

در جامعه شناسى هنر مى گویند، شروع هنر با توانایى تقلیدگرى همراه است. ما به نوعى بچه ها را تقلید مى کنیم. خیلى از تصویرگرهاى خوب ما توانایى ارتباط برقرار کردن با بچه ها را ندارند. این طور نیست که ما بچه ها را به همراه دنیایشان به خوبى بشناسیم.


پس الهامى از نقاشى بچه ها نمى گیرید؟

این یک موضوع زیبا و دوست داشتنى است. آنچه که کودک دوست دارد با آنچه که نیازش است یکى نیست. بچه ها مسواک زدن را دوست ندارند ولى از خوردن شکلات لذت مى برند. کار آنها را مى شود دید ولى این که به چه چیزى نیاز دارند، کار آدم حرفه اى است که بتواند نیازهایشان را تشخیص دهد. بچه ها دنیاى جالبى دارند. مثلاً بچه من کاغذهایم را پاره مى کند، داشتم این را براى یک نفر به عنوان دردل تعریف مى کردم که تمرکز کافى براى انجام دادن کار ندارم. او هم به من گفت: فرزند تو احساس مى کند با این کار دارد به پدرش کمک مى کند. بچه ها را باید آزاد گذاشت تا افکار زیبایى خلق کنند.

مرداد ۱۳۸۷


آگـهـی  
Advertisement

اشتراک خبرنامه