pt

نام من علی مفاخری است

۱۱ خرداد ۱۳۹۲

.

دربارۀ علی مفاخری

مرتضی زاهدی

***

نام من علی مفاخری است. روز دوشنبه 12مهرماه 1350، در بیمارستان بانک ملی ایران به دنیا آمدم. پس از این که نامم را انتخاب کردند، شدم علی مفاخری. بچه که بودم به اندازۀ یک اتاق، اسباب بازی داشتم و هر وقت از بازی با آنها حوصله‎ام سر می‎رفت نقاشی می‎کشیدم. پدر و مادرم هنوز تعدادی از آنها را برایم نگه داشته‎اند؛ مثل اغلب نقاشی بچه‎ها با مضمون خانه، آدم، گل و گیاه و ماشین کشیده شده و رنگ آمیزی شده‎اند. ولی از یک زمانی به بعد روی ماشینهایم گُل می‎کشیدم چون وقتی که من چهار یا پنج سال داشتم خیلیها در میان فامیل عروسی کردند، به خاطر همین ماشینهایی که می‎کشیدم ماشین عروس و آدمهای کنار ماشین همگی عروس و داماد بودند. حتی هواپیما و قطارهای نقاشیهایم گلدار بودند چون تصور می‎کردم همۀ این وسیله‎ها عروس و داماد حمل می‎کنند.

.

کلاس اول و دوم ابتدایی را در مدرسۀ فرهاد که توسط خانم توران میرهادی مدیریت می‎شد، گذراندم و بعد از آن چند مدرسه عوض کردم. انقلاب شد، جنگ شد و من بزرگ شدم.

.

طراحی را به صورت آکادمی در هنرستان هنرهای تجسمی فرا گرفتم. به سرعت چهار سال هنرستان تمام شد و برای پروژۀ دیپلم یک داستان کهن ایرانی را جهت تصویرگری انتخاب کردم. این اولین تجربۀ تصویرگری من بود. سال بعد در رشتۀ گرافیک در دانشکدۀ هنر و معماری دانشگاه آزاد قبول شدم اما در آن دوره، تصویرگری تنها شاخه ای بود که به آن علاقه داشتم. حتی چند نمایشگاه کوچک از کارهایی که انجام داده بودم را در دانشگاه برپا کردم. در یکی از آنها فقط گربه‎هایم را به نمایش گذاشتم و "نادر ابراهیمی" خیلی تصادفی آنها را دید و خوشش آمد و پس از آن، او شد یکی از اصلی‎ترین مشوقانم برای ادامۀ کار جدی و حرفه‎ای تصویرگری. راهنماییهای او همیشه برایم مفید و سازنده بود. پروژۀ لیسانسم مجموعۀ خانه‎های خیالی‎ام بودند و اولین کتاب چاپ شده‎ام کتاب دو جلدی "همۀ گربه‎های من" نام داشت. در طول زمان توانستم کتابهای زیادی را برای بچه‎ها تصویرگری کنم.

.

سال 1378 به شهر "گرونوبل" فرانسه مهاجرت کردم و در مدرسۀ هنر گرونوبل مشغول به تحصیل شدم. بعد از سه سال به پاریس آمدم و به تحصیلاتم ادامه دادم. برای من پاریس مثل تهران است با کلی نکات، مسائل و شلوغی، مثل همۀ شهرهای شلوغ دنیا. ابتدا به مدرسۀ هنر پاریس (سِرژی) رفتم و پس از دو سال وارد "سوربن" شدم و رشتۀ پژوهشی، تحقیقاتی را خواندم. ولی دیگر از درس خواندن خسته شده بودم و ترجیح دادم فعالیت خود را در زمینه‎های گوناگون شروع کنم، اما همیشه بخش اصلی کارم در ارتباط با دنیای کودکان بوده‎است.

.

در پاریس زندگی و کار می‎کنم ولی در اینجا کارم قدری متفاوت است. هم تصویرگری می‎کنم و هم فیلمسازی. وقتی از هر کدام یعنی تصویرگری، ساخت فیلم و یا برگزاری کارگاههای فیلمسازی برای بچه‎ها خسته می‎شوم، می‎روم سراغ دیگری. با امکانات دوربینِ فیلمبرداری خوب نگاه کردن را به بچه‎ها یاد می‎دهیم، چون هدف فیلمساز شدن نیست بیشتر سعی می‎کنیم درک تصویری آنها را که درحال یادگیری هستند نسبت به پیرامونشان ارتقاع دهیم.

.

علاوه بر تصویرگری و برگزاری کارگاههای فیلمسازی به پروژه‎های شخصی خود از جمله ویدئو آرت نیز می‎پردازم که بیشتر آنها در فرانسه، آمریکا و سوئیس به نمایش درآمده‎اند. درواقع کارم ایجاد یک گفتمان میان مخاطبانم و قراردادن آنها در شرایط محیطی مربوط به مفهوم پیشنهادی‎ام است. دو فیلم مستند هم در پاریس ساخته‎ام. اولی پرترۀ یک پزشک ایرانی با شخصیتی استثنائی در منطقۀ پاریس بیست است. او به نُه زبان با بیمارانی که ملیتهای مختلف دارند، حرف می‎زند و فیلم دوم در مورد خاطرات گمشدۀ یک بیمارستان تخریب شده، ‎است.

.

تصویرگری را دوست دارم و از انجامش بی‎نهایت لذت می‎برم. بویژه زمانی که کار می‎کنم، ذهن و احساسم به دوران کودکی‎ام وصل می‎شود. تصویرگری برای خردسالان را از همه بیشتر ترجیح می‎دهم چون شبیه به یک بازی است و در آن آزادی زیادی برای خلاقیت وجود دارد. با ناشران ایرانی و فرانسوی زیادی کار کرده‎ام و تاکنون بیش از هشتاد جلد کتاب تصویرگری کرده‎ام که برخی از آنها در بینال‎ها و نمایشگاههای تصویرسازی شرکت داده شده‎اند.

.

شیوۀ خیلی ساده‎ای دارم که از پیچیدگیهای فرمی و تکنیکی زیادی برخوردار نیست. همیشه مایلم طنز، شیطنت و رنگ را وارد کارهایم کنم. آنچه برایم در حین کار اهمیت زیادی دارد مخاطبم یعنی کودک خردسال است. تلاش می‎کنم رابطۀ خیلی نزدیکی با او برقرار کنم تا کنجکاوی، لذت و ذهنش را قلقلک بدهم. دلم می‎خواهد همچنان کار کنم تا بچه‎ها با کارهایم شاد و سرگرم شوند. مخاطب اصلی من کودک است و نمایشگاهها و کاتالوگ‎ها برایم در اولویت بعدی قرار دارند.

آگـهـی  
Advertisement

اشتراک خبرنامه