
نام من نازلی تحویلی است
۰۵ تير ۱۳۹۲.
دربارۀ نازلی تحویلی
مرتضی زاهدی
.
نازلی تحویلی تصویرگری است گوشهگیر اما پرتلاش، زنده و با ذهنیتی باز و امروزی. خلاقیت در طراحی و مهارت در اجرا، خلوص در بیان و سادگی، درک و برداشتهای حسی و هنرمندانه از موضوع اساس کارهای اویند.
.
وضعیت نابسامان و موقعیت غیرجدی تصویرسازی در ایران همیشه موجب شده، استعدادهایی همچون نازلی آنچنان که باید دیده و مطرح نشوند و در جایگاه واقعیشان قرار نگیرند. اما بدون در نظر گرفتن زمینههای حرفهای، بروز خلاقیت، توانایی و ویژگیهای تصویرسازانه و شاعرانۀ تحویلی، همواره او را از نظر مخاطبان جدی تصویرسازی کتاب دور نداشت و خود و آثارش نزد این گروه معتبرند.
.
اکنون در ایتالیا و در متن تصویرسازی جهان زندگی و کار میکند و امید است در فضای جدید با قابلیتهایی که دارد توسط مخاطبان، حامیان و منتقدان، جدی گرفتهشود.
.
***
نام من نازلی تحویلی است. سال 1359 در تهران متولد شدم و درسم را در دانشگاه آزاد در رشتۀ گرافیک به پایان رساندم. کار تصویرسازی را به طور جدی از 1382 با مجلات کوشش و سروش نوجوان آغاز کردم. در همان سال، اولین کتابم (آتاسای) منتشر شد و تا به امروز با ناشران مختلفی به عنوان تصویرگر و ناظر هنری همکاری داشتهام.
.
دوران کودکیام در خانهای سرشار از احساسِ شادی و امنیت گذشت. کتابهای بیشمار و کتابخانۀ پدرم، صندوقچۀ پر از وسایل عجیب و غریبش، مُهرها و استامپ و جوهر، منگنه و خطکش و شابلون، کاغذهای لتراست و کاربنهای رنگی، دفتر نقاشیهایی که برای من و برادرم درست میکرد، جعبه آبرنگی که قرار بود وقتی به مدرسه رفتم آن را به من بدهد، تمبرها و سکههای قدیمی، پوسترها و آفیشهای سینمای آزاد، مجلههای دوران کودکیاش که با علاقه و وسواس زیادی جمعآوری و صحافی کرده بود و من هم اجازه داشتم آنها را ورق بزنم، حس کنجکاوی و جستجوی عمیقی را در من برانگیخت. مادرم نیز به طوری پیگیر مرا در یادگیری هر آنچه که به آن علاقه داشتم همراهی میکرد و بازی در باغچههای حیاط که آنها را مانند باغی زیبا آراییده بود، لابهلای گلها و گیاهان و درختان میوه و وقت گذراندن با حیواناتی که همیشه اجازه داشتیم به خانه بیاوریم، احساس خوب و عجیبی را به من هدیه میکرد.
.
دنیای پیرامون یک هنرمند در شکلگیری آنچه که میآفریند سهم بسزایی دارد. چرا که ذهن او مدام با تک تک عناصر دیداری، شنیداری و حسی درگیر است و این کنشی است که در او نیاز به واکنش را ایجاد میکند که به عقیدۀ من این همان آفرینش اثر هنری است. هنرمند تصویرگر نیز در جریان روایت تصویری یک داستان تأثیرات شخصیاش را از دنیای پیرامون با آن درهم میآمیزد. اینجاست که شناخت اهمیت مییاند چون ادراک و شناخت او از جهان، انسان، فلسفه، ادبیات، موسیقی، زیبایی و هنر است که در دنیایی که او میآفریند نمود پیدا میکند.
.
برای من به عنوان یک هنرمند تصویرگر، سازگاری میان جهان ادبیات و جهان تصویر در پروسۀ تولید کتاب اهمیت بسیاری دارد. براین اساس از ابتدای کار دریافتم که روایتگری به وسیلۀ تصویر، کاری بسیار جذاب ولی نه چندان ساده است و تصویر جزئی از روایتگری است یا بهتر بگویم، باید در خدمت روایتگری باشد. از این رو در خلق تصاویر هر کتاب، با توجه به جنس اکسپرسیون داستان، تکنیکی را انتخاب میکنم و خودم را به استفاده از یک تکنیک خاص محدود نمیکنم. این گونه است که یک تکنیک، در جریان به تصویر کشیدن یک داستان، روی سطح اثر پذیر خلق میشود، زندگی میکند، روایت میکند و پلی میشود بین ذهن من، نویسنده و مخاطب.
.
معمولاً داستانهایی را برای تصویرسازی انتخاب میکنم که نویسنده در آن به زمان و مکانی خاص اشاره نمیکند. این بیزمانی و بیمکانی خیالپردازی بیشتری را برای به وجود آوردن روایتی نو برایم فراهم میسازد. همچنین میتواند مورد توجه طیف گستردهتری از مخاطبان قرار بگیرد. برای نمونه در داستان پسری که بلد بود بشمرد، قهرمان داستان اسمی ندارد. او در یک دنیای مجازی زندگی میکند و این ویژگیِ قهرمان داستان، زمینه را برای تصویرسازی انعطاف پذیرتر میکند. ذهن او مملو از نشانههای جهان ریاضی است و او در واقع دریافتهای بیرونی از جهان را به شکل کدهای ریاضی میبیند. به همین دلیل فضاسازی کتاب از انگارههای ذهنی و درونیش شکل گرفته است. این نکته تجسم عینی قهرمان داستان در رویارویی با ذهنِ پرسشگر اوست.
.
اما در داستان "آتاسای"، قهرمان نامرئی است. حضور و در عین حال عدم حضور او در طول داستان، چالشی را برای من ایجاد می کرد تا برای منعکس کردن این ویژگی در تصاویرم راهی بیابم. از آنجا که مخاطبان این کتاب کودکان هستند فکر کردم برای نامرئی بودن شخصیت اصلی داستان، تصویری خلق کنم تا هم از نظر فانتزی جذاب باشد وهم مخاطب کم سن و سال را با ابهام دچار نسازم.
.
در قصۀ "سلامان و آبسال"، برای نشان دادن تعلق شخصیتها به جهان ادبیات، شکل آنها را از لکهها ساختم. از طرفی معلق بودن لکهها در فضای تصویر آنها را به مفهوم تغزلی و شاعرانۀ داستان نزدیک میکرد و از طرف دیگر میتوانست بیانگر نگاه تصویرگر امروزی به ادبیات باشد، علاوه بر این برای فضاسازی و طراحی حالتِ شخصیتها از فرم طراحی فضاها و فیگورها در نگارگریهای متعلق به اشعار عاشقانه نیز بهره بردهام. پیشتر از ویژگیهای بصری این لکهها در ساختار تصاویر مجموعۀ شعر "بزرگراه" استفاده کرده بودم چرا که شاعر، چشماندازی غیرمعمول و حسی از پدیدهای شهری، روزمره و تکراری ارائه دادهبود که برخوردی مینیمالیستی را میطلبید و به بیان آن مفاهیم نو و شاعرانه در ساخت تصاویر کمک زیادی میکرد.
.
داستان کتاب "نردبان" با این عبارت آغاز میشود: (در یک جنگل سبز...)
نویسنده داستانی را دربارۀ درختان یک جنگل روایت میکند که در پایان به نابودی آنها میانجامد. درختان در تصاویرم با رنگ قرمز نشان داده شدهاند. این اشتباهِ تعمدی مخاطب را درگیر دو نوع روایت میکند، روایت تصویر و روایت متن، و این دو گانگی سؤالی را در ذهنش ایجاد میکند که در تصاویر بعدی به آن پاسخ داده میشود.
.
در داستان "سه گلدان"، قهرمان داستان کودکانی هستند که به دلیل خشونتها و خرابیهای جنگ از سرزمینشان دور شدهاند. در تصاویری که کشیدهام همۀ کودکان به نوعی شبیه به هم هستند. زیرا همگی آنها درحال تجربۀ یکسانی از واقعیتهای زندگی هستند (رویارویی با جنگ). همچنین قهرمانان داستان در برابر جنگ واکنشهای همگونی از خود نشان میدهند (جمع کردن خاک سرزمینشان در یک گلدان و بردن آن به یک مکان امن). در این داستان نویسنده آمیزهای از دنیای واقعی و خیالی را برای گروه سنی نوجوان خلق کردهاست. برای بازتاب چنین دنیایی از فضاسازی و پرداختن به جزئیاتی که میتوانست بیانگر دنیای واقعی باشد چشمپوشی کردم و برخلاف تصاویر کتابهای قبلیام برای این کتاب، تصاویری با ساخت و ساز بیشتری به وجود آوردم تا از یک سو با گروه سنی مخاطب متناسب باشد و از سوی دیگر این دنیای خیالی را برایش باور پذیرتر کنم.