
ویژه نامۀ بزرگداشت مرحوم علی نامور
۰۱ مرداد ۱۳۹۲به مناسبت سالگرد درگذشت تصویرگر گرانقدر علی نامور در 10 مرداد 1389، با تلاش خانم تهمینه حدادی ویژهنامهای برای بزرگداشت آن مرحوم تهیه شدهاست که در قالب چند بخش برای مطالعۀ شما عزیزان در سایت انجمن قرار میگیرد.
ب.
بخش نخست
مقدمه:
یادنامهها تنها یادنامهاند. قرار نیست به تفصیل چیزی را بررسی کنند، قادر نیستند مفصل و تمام و کمال حق مطلب را ادا کنند، تنها یادنامهای هستند برای یادآوری اتفاقات بسیار مهم، آنقدر مهم که ردشان هنوز بر زندگی شخصی، هنری و حرفهای دیگران باقی مانده و میماند. یادنامۀ "علی نامور" هم مستثنی نیست، نمیتواند حق مطلب را ادا کند، به ساعتها بحث و تحلیل نیاز دارد تا بالغ شود، نیاز دارد تا علی نامور را به خوبی بشناسد، هنرش را درک کند و هر صبح که در ویترین انتشارات مدرسه نگاهش به جلدهایی که او به تصویر کشیده میافتد "آه"های بلند نکشد. "علی نامور" هر روز بر شیشۀ ویترین انتشارات مدرسه هست. علی نامور هنوز در راهروهای مجلات رشد در رفت و آمد است، هنوز در کتابهای درسی هست و هنوز پوستری از او در دفتر رشد نوجوان باقی است؛ پوستری ازچهرۀ او که روزی که داشت میرفت به جنوب تهران دست به دست شد میان مشایعتکنندگان.
.
آنچه در پی میآید دربارۀ چیزهایی حرف میزند که تا به حال گفته نشدهاند. یادنامهای است کوتاه، خیلی کوتاه، دربارۀ بودنش، رفتنش، آرامشش و آثارش.
.
خلاصۀ زندگینامه و سوابق:
نام: علی نامور
متولد: 1355/1/1
تاریخ فوت: 1389/5/10
تحصیلات: فارغالتحصیل دانشسرای تربیت معلم پارسآباد ،کارشناس رشتۀ هنرهای تجسمی
شغل: دبیر نقاشی، نقاش و تصویرگر کتاب
.
برخی کتابهایی که علی نامور تصویرگری کردهاست:
1- او، نویسنده ترانه وفایی، انتشارات ایرانبان
2- نبرد حران، نویسنده مژگان شیخی، انتشارات مدرسه
3- مثل قیامت، نویسنده محمدتقی اختیاری. انتشارات مدرسه
4- آریایی ها، نویسنده جمشید خانیان. انتشارات مدرسه
5- هدیۀ روباه، نویسنده مرجان کشاورزی آزاد، انتشارات مدرسه
6- ترانههای عاشقانه، نویسنده مصطفی رحماندوست، انتشارات شباویز
7- خاله خاله جان، بابا مهربان، نویسنده مصطفی رحماندوست، انتشارات شباویز
8- عاشق و صنم، نویسنده محمدرضا شمس، انتشارات شباویز
9- غصهپرداز، نویسنده هدا حدادی، انتشارات شباویز
10- شب های سوری، نویسنده هدا حدادی، انتشارات شباویز
11- دومرول دیوانه، نویسنده محمدرضا شمس، انتشارات شباویز
12- پسری که نبود، نویسنده فریده خلعتبری، انتشارات شباویز
13- خواب بیداری، نویسنده فریده خلعتبری، انتشارات شباویز
14- فرشته گیسو بلند، نویسنده مهدی میرکیایی، انتشارات شباویز
15- شاه شاخدار، نویسنده آتوسا شاملو، انتشارات شباویز
16- لطیفههای کودکانه، نویسنده داوود لطفالله، انتشارات پیدایش
17- قصههایی برای خواب کودکان، نویسنده گیتا گرکانی و ناصر یوسفی، انتشارات پیدایش
18- قصههای شیرین، ویس و رامین، نویسنده لاله جعفری، انتشارات پیدایش
19- به همسرم جودی، نویسنده سولماز جوشقانی، انتشارات پیدایش
20- لیلی نام تمام دختران زمین است، نویسنده عرفان نظرآهاری، انتشارات صابرین
21- کوله پشتیات کجاست؟، نویسنده عرفان نظرآهاری، انتشارات بهنشر
22- کمدی الهی، نویسنده دانته، انتشارات امیرکبیر
23- دن کیشوت، نویسنده سروانتس، انتشارات امیرکبیر
24- شازده گلابی، نویسنده عذرا جوزدانی، انتشارات سروش
25- رو به آسمان، نویسنده فریبا کلهر، انتشارات سروش
26- خانواده آقای چرخشی، نویسنده طاهره ایبد، انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
27- نامههایی به آقا غوله، نویسنده محمدرضا یوسفی، انتشارات کتاب چرخ و فلک
28- بند رختی که برای خودش دل داشت، نویسنده فرهاد حسنزاده، انتشارات کتاب چرخ و فلک
29- کلاغها هم میمیرند، نویسنده داوود غفارزادگان، انتشارات سبزخامه
30- من، زن بابا و دماغ بابام، نویسنده محمدرضا شمس، انتشارات افق
-------------------------
.
غروب ...
.
غروب ...
به گاه ایستادن، تنهایم ...
تکیهگاه دشت بینهایت خالیست
و دویدنهایمان در رویا تمام نشدنی
از کنار مزرعه
و از کنار درختی که سالها تنهاست، میگذرم
جادهای ساکت
ولی پر تپش از سایه یک سنجاقک
میایستم
ابرها بالای دشت آرامند
شاید، باران ببارد
چشمانم را با شتاب باز میکنم
جاده را سر میکشم
و میچرخم
دستانم موازی جاده
و چقدر شبیه بالهای پرندگان تیز است
نگاهی به گذشته، کودک بودم
بازی
گریه
خواب
صبح، بیداری بیمیل از قصهها
دوری از پرواز و راه رفتن کنار ستارهها
کودکی تیری بود از کمان جهیده
و چه زود غروب کرد
کنار فرزندانم روبروی همین دشت ایستادهام
دست بر سر دخترم میکشم
موهایش به سوی درختان رم میکنند
نگاه مهربان همسرم را به یاد میآورم
سایهاش هنوز کنار ماست
دخترم را سخت در آغوش میکشم
سبزهها خیس میشوند
پسرم استوار دستانش را دور کمرم حلقه میزند
چقدر فرصت خداحافظی نزدیک است
از پشت کوهها به راه میافتد
اکنون برای ایستادن پیرم
و تنها از خاطرات دوران شاداب زندگی خرسندم
میبالم، مغرور میشوم
روی عصا محکم خم میشوم
ریههایم از هوای تنهایی لبریز میشوند
و من سردم میشود
روبروی چشمانم، فرزندانم و فرزندانشان
زندگی باقیست
ولی دیگر از آن من نیست
و من بیشک امروز غروب خواهم کرد.
.
------------------------------------------------------------------------------- 1378.12.26
صبح ساعت 10:07
علی نامور