
ویژه نامۀ بزرگداشت مرحوم علی نامور- بخش چهارم
۰۷ مرداد ۱۳۹۲از کشف و شهود معنوی تا کشف و شهود هنری
تهمینه حدادی
.
عمده فعالیتهای علی نامور با ناشرانی همچون شباویز، آستان قدس رضوی(به نشر) و مدرسه بودهاست. دراین میان میتوان از فریبا نباتی به عنوان کسی نام برد که در طی ده سال تغییر و تحولات شخصی و حرفهای علی نامور را به دلیل همکاری با انتشارات آستان قدس رضوی شاهد بودهاست. فریبا نباتی روزنامهنگار، نویسنده و مترجم است و سالهاست به عنوان مدیر فرهنگی فعالیت میکند و در طی گفتگو به کشف و شهودی بودن علی نامور تأکید بسیار دارد. او دربارۀ تلاشهای نامور برای ارائۀ آثار مناسب و دربارۀ برخی خلقیات او که بسیاری از ما با آنها آشنا هستیم صحبت میکند.
.
- آشنایی شما و علی نامور از کجا شروع شد؟
درواقع عرفان نظرآهاری معرف علی نامور به من بود. خانم نظرآهاری گفت که میخواهد کتاب " کوله پشتیات کجاست؟" را به تصویرگری خاص بدهد که خودش او را به ما معرفی خواهد کرد. بنابراین یک روز علی نامور به دفتر انتشارات آمد. باید بگویم که من از آقایانی که موهای بلند داشتند میترسیدم اما آقای نامور از همان لحظۀ اول حس خوبی به من داد. قرار شد ایشان طرح بزنند و بیاورند و بعد ما دربارۀ کار مفصل صحبت کنیم. دو روز بعد علی نامور با 39 طرح ریز و درشت آمد و آنها را روی میز چید. طرحهای او فوقالعاده بود و برای من غیرقابل باور بود که کسی در عرض دو روز بتواند این همه طرح بزند. تمام آن چند روز با خودم کلنجار میرفتم که چطور باید هزینۀ هنر او را پرداخت کنم و این موضوع آزارم میداد چون هر ناشر وسعی دارد و نمیشد هزینۀ واقعی کار آقای نامور را پرداخت کرد.
.
- پس همین خوش قولی باعث شد که کارهای بعدی را هم سفارش بگیرد؟
نمیشود انکار کرد که او یک هنرمند با آثار خاص بود و در واقع بُعد هنری آثارش باعث میشد تا مدیران انتشارات فعالیت او را بپذیرند_حالا اینکه عدهای به خاطر سلیقه و عدم شناخت از تصویرگری با آثار او ارتباط نمیگرفتند مسئلهای جداست_ اما این خیلی مهم است که آدم در کار کم نگذارد و خوش قول باشد. بودند افرادی هم طراز با علی نامور که بدقولی میکردند. قاعدتاً در این شرایط همکاری با علی نامور را ترجیح میدادم.
.
- و بعد آرام آرام رابطۀ خانوادگی شما آغاز شد؟
آقای نامور به دفتر ما رفت و آمد می کرد. سر وقت کارش را میآورد و پس از مدتی من فهمیدم با او چقدر مشترکات روحی دارم. فرهنگ ما و نوع نگاه ما به مذهب متفاوت بود اما پس ازمدتی فهمیدم آقای نامور یک آدم کشف و شهودی است و او آرام آرام شروع کرد به صحبت کردن درباره این کشف و شهودها. مدتی گذشت و خواهرزادههای من خواستند تصویرگری یاد بگیرند و آقای نامور این آموزش را برعهده گرفت. او آدم راحتی بود و هربار میآمد منزل ما من برایش ماکارونی درست میکردم و او چیزی نمیگفت. سالها ماکارونی خورد تا اینکه یک روز خواهرزادهام به من گفت که آقای نامور ماکارونی دوست ندارد!
یکبار هم یادم هست که من و همسر علی نامور در آشپزخانه بودیم، وقتی بیرون آمدیم دیدیم در حالیکه دارد به محمد و فائزه تصویرگری یاد می دهد، به خواهرزادۀ کوچکترم هم دیکته میگوید. حالا که بهش فکر میکنم، به حالت نشستنش، به حالت دیکته گفتنش و اینکه چند تا بچه دورش جمع شده بودند خندهام میگیرد. این خیلی خوب است که یک نفر پس از مرگش هم بتواند به دیگران شادی ببخشد. اینها را گفتم تا بدانید فردی بیدریغ بود و این همان ویژگی برجسته او بود. میدانید او با آن سابقۀ کار وظیفه نداشت حواسش به همه کس و همه جا باشد. اما همیشه مراعات احوال دیگران را میکرد. مراعات جیب دیگران را میکرد. او مراعات همه چیز را میکرد.
.
- مراعات جیب دیگران را؟
*یادم هست یکبار پروژهای را با حسین نوروزی شروع کردیم و گویا از من دلخور شده بود. آقای نامور این دلخوری را به من گفت و قرار شد یکبار باهم به دفتر حسین نوروزی برویم. چند روز بعدش به من زنگ زد که من نزدیک انتشارات هستم، میخواهید حالابرویم دیدن حسین نوروزی؟ به او گفتم: آخر الان باید گلی چیزی دستمان بگیریم. همینطوری که نمیشود. او گفت: نه ضرورتی ندارد.
میدانم این را از این لحاظ گفت که گمان کرد من آن موقع ممکن است پول خرید گل را نداشته باشم. هم حواسش به من بود، هم حواسش به دلخور نبودن آدمها از هم.
.
- گفتید بیدریغ بود، من منظور شما را از این کلمه نمیفهمم.
ببینید مثلاً در آموزش تصویرگری به بچهها گفته بود که من سعی میکنم تمام چیزهایی را که طی سالیان آموختهام به شما منتقل کنم. یا اصلاً در کارکردن کم نمیگذاشت. هرکاری میکرد تا به نتیجۀ دلخواه خودش و ناشر برسد و قاعدتاً ارزش مالی و معنوی این کارش هم دیده نمیشد، اما او همچنان ادامه میداد. گرچه در اواخر عمرش یکبار گفته بود که بیش از اندازه از حق زن و فرزندش زده و دیگر سر کارهایش مذاکره میکرد. نمیدانم شاید هم این به نوع رابطه ما بر میگشت، هیچوقت نمیگذاشت من در مقابل ناشر دست خالی باشم. ارتباط من با این آدم هم طول، هم ارتفاع و هم ژرفا داشت، چون او خودش هنرمند عمیق، روشن و باعاطفهای بود. من در طول زمان خیلیها را از دست دادم اما گمان میکنم آخرین ضربه را علی نامور به من زد و هنوز یک سؤال برایم باقی است: آدمها وقتی میخواهند بروند حتماً یک جور راضی میشوند برای رفتن و اطرافیانشان هم در یک لحظه این رضایت را میدهند. خیلی دوست دارم بدانم آقای نامور چرا راضی به رفتن شد؟
.
- حتما معاملۀ خوبی بوده؟
نمیدانم. اصلاً نمیدانم. آخر او کارهایی زیادی داشت که انجام نداده بود. اگرچه جایزههای زیادی داشت اما حتماً قرار بود به جاهای بهتری هم برسد. اگر مانده بود در تصویرسازی ایران حرکت دگرگون کنندهای ایجاد میکرد. او هرچه را در زندگی میخواست برای همسرش میخواست. خُب قاعدتاً رفتن چنین آدمی جای سؤال دارد.
.
- از مرگ او چه چیزی را به یاد دارید؟
بخش عجیب ماجرا این است که خانواده آقای نامور هیچوقت سر زده به خانه ما نمیآمدند و طولانی هم نمینشستند. چندروز قبل از مرگش تماس گرفتند که ما داریم میآییم. آنها آمدند و عجیب این بود که تا ساعت 6 هم نشستند. بعد ناگهان علی بلند شد و بدون هیچ مقدمهای گفت خداحافظ و از در رفت بیرون، درحالیکه هنوز دختر و همسرش آماده نشده بودند.
چند روز بعد مهدیه زنگ زد و گفت: خاله به دادم برس، علی مرد. سرش داد زدم که شلوغ نکن. داشتم فکر میکردم که حتماً دعوایشان شده. مهدیه گفت:"علی مرد!"من دوباره داد زدم. بعد او گفت: به خدا مرد، به خدا مرد."
قاعدتاً شما خیلی از کارهای آقای نامور را به عنوان خریدار بررسی کردهاید .من این سؤال را از خانم ابوالحسن هم پرسیدم. از شما هم میپرسم: آقای نامور هیچوقت نگفت که چرا در تصویرسازیهایش، در هرکتاب و فضایی خودش را هم میکشد؟
نه، اما اگر از لحاظ روانشناختی بخواهیم بررسی کنیم این کار یک نوع خودشیفتگی است. با این حال شناخت من از او این را نمیگوید. من با هنرمندان زیادی سر و کار داشتهام و میتوانم بگویم اغلبشان این خصیصه را دارند، اما این خصیصه را در علی نامور و قیصر امینپور ندیدهام. شاید علی بیش از حد با کار درگیر میشده! قبلا هم گفتم که او آدم کشف و شهودی بود. شاید به این طریق در آثارش حضور داشت.
اما در اواخر عمرش گویا دیگر کشف و شهودی نبود.آثاری از او دیده میشد که رد علی نامور در آنها کمرنگ بود.
یادم هست که یک بار یک جا یادداشتی گذاشته بود که باید برای آسایش خانوادهام بیشتر تلاش کنم. شاید انجام آن کارهای غیرشهودی به همین دلیل بوده! در آن کارها تکنیک موج میزند و حتماً آن خطوط و طرحها برای خود او پر از عمق و معنا بوده، اما بله او در جایی از کشف و شهود در آثارش فاصله گرفت. چون از آن درجه ایثار و گذشت که 10 سال پیش داشت فاصله گرفته بود. با این حال هیچوقت ندیدم مغرور شود.
.
- اما در نگاه اول مغرور به نظر میرسید!
شاید از این لحاظ که برروی آثارش تعصب داشت. بلد بود در جای لازم به افراد غیرمتخصص تشر بزند. ارزشهای وجودی خودش را شناخته بود. اما در روابط اجتماعیاش نه، قضیه آن است که او کمی خجالتی بود و نمیتوانست با همه ارتباط بگیرد. اما در رفتارش همیشه محتاط بود، به شدت برایش اهمیت داشت که دل کسی را نشکند.
.
- پس در واقع معتقدید که او تغییر درونی کرد، نه اینکه آثارش ضعیف شوند؟
بله. یادم هست ما سالها بعد دربارۀ کاری صحبت کردیم و او گفت: باشد کار می کنم، اما فلان قیمت هم میگیرم.
دنیایی که علی طی کارکردن به آن رسیده بود عجیب بود، کارهایش غیرمتعارف و هنرمندانه بودند و صرف اینکه برای کودک و نوجوان هستند علی در آنها کم نمیگذاشت_این اتفاقی است که متأسفانه زیاد شاهدش هستیم_ اما به همان اصلی که گفتم او تغییر کرد. به کشفهای جدیدتری رسید.
.
- ممنون از حرفهایتان. حرف آخری هست که دوست داشته باشید بگویید؟
بله. خوب است از علی عامهکن و گلمحمد خداوردی هم یاد کنم. علی عامهکن برای ما کار هم کرده بود و گلمحمد خداوردی هم یکبار به دفترانتشارات آمد و شبیه به علی نامور نشست و برایم از کشف و شهودهای معنویاش گفت.
و در آخر دربارۀ علی نامور: همکاری بود که اگر به او تکیه میکردی هیچوقت بد نمیدیدی. علی با دلش زندگی میکرد.