
دوسالانۀ ششم؛ لوکوموتیوی که بار 11 سال تصویرگری را میکشد
۱۹ مرداد ۱۳۹۲گفتگو با کیانوش غریبپور_قسمت اول
مهدی عبدالهزاده
دوسالانۀ تصویرگری بعد از 11 سال قرار است برگزار شود. بین 2 و 11 سال اختلاف زیادی وجود دارد و سؤال اینجاست که آیا دوسالانۀ ششم واقعاً یک دوسالانه است یا یک 11 سالانه؟
وقتی از دوسالانه صحبت میشود مفهوم آن بررسی آثار پدید آمده در مدت زمانی دوساله است که نه در آن نسلی به وجود آمده است و نه نسلی کنار رفته است. فقط قرار است مقطع دو سال قبل خود را مورد بررسی قرار دهد و اگر اتفاقی هم در آن رشتۀ هنری درحال وقوع است به تدریج و به صورت دو سال دو سال مورد رصد قرار میگیرد. اما شرایط آنجا سخت میشود که یک مسابقه که نام دوسالانه را یدک میکشد قرار باشد 11 سال پیش از خود را مورد ارزیابی قرار دهد. 11 سال برای تکوین یک رشتۀ هنری مدت کمی نیست بویژه رشتۀ تصویرگری که با وجود قدمت و ریشۀ آن در گذشتۀ ایران اما با رویکرد و شیوۀ علمیتر کنونی، هنوز جوان و درحال جا افتادن است. بنابراین در این احوال، دوسالانه با حفظ سِمَت، تبدیل میشود به موقعیتی استراتژیک برای حفظ معیارهای گذشته و بسترسازی برای دست یافتن به آینده.
با کیانوش غریبپور دبیر دوسالانۀ ششم نشستی ترتیب دادیم تا قدری بیشتر دربارۀ گفتهها و ناگفتههای برگزاری دوسالانۀ تصویرگری گفتگو کنیم و نکات مبهم آن را بشکافیم. این گفتگو مفصل است و در چند بخش منتشر خواهدشد.
- آقای غریبپور دوسالانۀ تصویرگری بعد از 11 سال قرار است برگزار شود. در رابطه با علت تأخیر آن در طی چند سال گذشته بیانیهها، مطالب، اخبار و گفتگوهای مختلفی در رسانهها منتشر شدهاست اما وقتی آنها را بررسی میکنیم خیلی روشن و شفاف نیستند و پرسشهایی را بیجواب میگذارند. نمیدانم شاید رعایت برخی ملاحظات مانع این شفافیت شدهاست. میخواهم با هم کمی به عقبتر برویم و این موضوع را کمی جزئیتر بررسی کنیم.
ببینید در حقیقت دوسالانۀ ششم اولین دوسالانهای است که انجمن تصویرگران برگزار میکند. تا قبل از اینکه انجمن تصویرگران شکل بگیرد ادارهای به نام "ستاد تصویرگران کتاب کودک" در درون معاونت فرهنگی وزارت ارشاد وجود داشت که فکر میکنم در سال 68 یا 69 توسط آقای محمودرضا بهمنپور تشکیل شدهبود. این ستاد تا سال 81 موفق شد پنج دورۀ دوسالانه را برگزارکند. اما طبق سیاستی که بهدرستی، دولت جدید آن زمان در پیش گرفت، قرار شد تصدیگری دولت در بخشهای تخصصی به خود هنرمندان، در قالب NGO واگذار شود و دولت فقط حامی باشد. به این ترتیب، هر چه تأسیس انجمن نزدیکتر میشد، ستاد تصویرگران روبه انحلال میرفت. حالا شاید دلایل دیگری هم در خود معاونت فرهنگی یا ستاد وجود داشت اما ظاهر ماجرا این بود که این ستاد پس از دوسالانۀ پنجم در سال 81 منحل شد و با تشکیل انجمن تصویرگران در سال 82 به نوعی تمام ماهیت و شرح وظایف آن به انجمن منتقل شد.
من در همان دورۀ اول به عنوان مدیر کمیتۀ اطلاعرسانی و روابطعمومی انجمن حضور داشتم و در دورۀ دوم هم به عنوان عضو هیئت مدیرۀ انتخاب شدم. این را گفتم که بدانید من از ابتدا در آن حضور داشتم و از اوضاع باخبر بودم. شاید برای جامعۀ تصویرگران و دیگران باور این موضوع سخت باشد که کاری که ما برای راهاندازی دوبارۀ دوسالانه در انجمن میکردیم گویا هیچ ربطی به پنج دورۀ قبلی دوسالانه نداشت و در واقع داشتیم از صفر شروع میکردیم. زیرا ستاد تصویرگران یک بخش دولتی با ردیف بودجۀ مشخص بود که از طریق آن هزینههای جاری، حقوق کارمندان و هزینۀ دوسالانه را پرداخت میکرد اما حالا انجمن تصویرگرانی جای آن را گرفته بود که هیچکدام از آن امکانات و تواناییها را نداشت و از هیچ جا بودجهای دریافت نمیکرد. انجمن باید مانند دیگر نهادهای مستقل و خصوصی برای فعالیتهای خود توجیه قابل قبول ارائه میکرد و در نتیجه حامی مالی فراهم میکرد. تنها فایدۀ این عقبه و سابقه این بود که دیگر نیازی نبود توضیح دهیم دوسالانۀ تصویرگری چیست چراکه پنج دوره برگزار شدهبود و همه آن را دیده بودند.
پس حالا ما باید برای راهاندازی دوبارۀ دوسالانه، اختصاص بودجه به آن و اینکه چه بخشی این بودجه را تأمین کند، میجنگیدیم. معاونت فرهنگی به سادگی میگفت وظیفۀ من برگزاری دوسالانه نیست و اگر این کار را میکردم در قالب ستادی در درون خودم بود. معاونت هنری هم با وجودی که به دست مدیرانی اداره میشد که اهل هنر بودند و مدیر مستقیم مرتبط با ما هم، اهل نظر بود، اما در عمل بدترین بیاعتناییها را به ما کردند. ظاهراً چون در تقسیمبندی نظری ایشان، تصویرگری در حوزۀ هنر ناب قرار نمیگرفت و ماهیت کاربردیتری داشت، به شکل مضحکی آن را هنر بهحساب نمیآورند یا زیر مجموعهای از هنرهای دیگر میدانستند. از این بحث نظری بگذریم که واقعاً در یک نظام تئوریک تصویرگری چطور ردهبندی میشود، مسلم این است که مدیر وقتی ایدئولوگ هم باشد جنبههای نظریاش بر وظیفۀ واقعگرایانهاش میچربد. میگفتند چون برای کتاب کودک کار میکنید بروید از معاونت فرهنگی که متولی امر کتاب در کشور است بودجه بگیرید و این بسیار عجیب بود چراکه ما هنرمندانی بودیم که برای کتاب کار میکردیم و کار برای این مدیوم باعث نمیشد که ماهیت هنری ما کمرنگ شود یا تغییر کند. گروه دیگری هم در این معاونت اعتقاد داشتند که تصویرگری شاخهای از طراحی گرافیک است زیرا به دلیل ساختار اجرایی، به نوعی وابسته به طراحی گرافیک است و تا زمانی که توسط طراح گرافیک در یک ساختار گرافیکی قرار نگیرد عملاً ظهور نخواهدیافت و پیشنهاد میکردند بروید زیر شاخۀ گرافیک قرار بگیرید و در دوسالانۀ آنها بخشی برای تصویرگری باز کنید.
این بحث فرسایشی و طولانی سالها ادامه داشت و با عوض شدن مکرر مدیران دولتی باید هر بار داستان را از یکی بود یکی نبود برای مدیران جدید توضیح میدادیم. در این روند اگر خوش شانس بودیم و مدیری این موضوع را قبول میکرد حال مشکل تأمین بودجه مطرح میشد و در نهایت میگفت ما بودجه نداریم. حتی زمانی یکی دو شایعه هم به گوش رسید که معاونت فرهنگی ردیف بودجۀ مصوب برای ستاد تصویرگری را به نمایشگاه دیگری اختصاص داده است و حتی یک مسابقۀ تصویرگری هم در دل این نمایشگاه برگزار کرد. به هرحال سالها طول کشید که اساساً تصویرگری را به عنوان یک رشتۀ مستقل بپذیرند و در معاونت هنری برای آن ردیف بودجه اختصاص دهند.
درست وقتی انجمن توانست جایگاه حرفهای خودش را تثبیت کند، وقت ظهور دولت اقتدارگرا و بیاعتماد به اهالی فرهنگ رسیده بود که علیرغم شعار کوچک کردن دولت، هرجا که بود تا مغز استخوان هر پروژهای دخالت میکرد. دولت به یک تصدیگری مطلق فکر میکرد و تصور داشت که همۀ انجمنها و هنرمندان خطاکارند و باید مراقب آنها بود چراکه بدون توجه به مصالح مملکت تنها به فکر نمایش هنر خود هستند. به این دلیل در شورای سیاستگذاری و آنجایی که قرار بود نطفۀ دوسالانهها بسته شود نیروهای دولتی مراقب و نه متخصص حضور مییافتند. این موضوع باعث شد که انجمنهایی مثل انجمن تصویرگران، طراحان گرافیک و نقاشان بترسند. بنابراین هیئت مدیرۀ وقت به این نتیجه رسید که بهتر است پیگیری دوسالانه را رها کند و بگذارد در نقطۀ دیگر از تاریخ فرهنگی کشور دوباره آن را احیا کند. تا اینکه در سال 90، مدیرکل وقت هنرهای تجسمی معاونت هنری ارشاد متقاعد شد که میتوان با انجمن تصویرگران کار کرد و انجمن بلد است که هم حرفهای باشد و هم موازین عمومی را رعایت کند. اما دقیقاً زمانی که داشت با انجمن به تفاهم قطعی میرسید به طور ناگهانی شخص مدیر عوض شد و مدیرکل جدیدی آمد و دوباره مجبور شدیم داستان را از اول برای تیم جدید تعریف کنیم. در سال 91 معاونت هنری راغبتر شد که دوسالانه را با انجمن برگزار کند و حالا انجمن بود که میترسید به دلیل شرایط موجود نتواند با دولت به خوبی کار کند و ممکن است هر لحظه مشکل بودجه پیش آید و یا دخالتهای غیرتخصصی و غیرحرفهای انجام شود. اما با پافشاری معاونت هنری و ادامۀ مذاکرات این شبههها به نوعی حل شد، اول از عدم دخالت حرفهای اطمینان یافتیم، سپس مشکل تأمین بودجه با تقسیم آن به دو بخش تکلیفی معاونت هنری و تحت مدیریت دبیر دوسالانه حل شد به این شکل که موسسۀ توسعۀ هنرهای تجسمی معاصر به عنوان مجری دوسالانه هزینههای پیمانکاران خود را پرداخت کند و بخشی از بودجه را هم که باید در اختیار دبیر دوسالانه قرار بگیرد، با دستور دبیر هزینه کند. قراردادش را امضا کردیم و اکنون با وجود مشکلات اقتصادی کشور و اینکه دبیر دوسالانه، فعلاً برای هزینههای تنخواهگردان از جیب خوش خرج میکند، به حکم عقل و اعتماد به دوستان ارشاد، دلمان قرص است که لنگ نخواهیم ماند.
من تأکید میکنم دوسالانه را با وجود این کاستیها و سختیها برگزار میکنیم تا از ابهام و سردرگمی خارج شود و دوباره به ردیف بودجه بازگردد و اسم آن ماندگار شود و به این ترتیب بتوانیم دوسالانههای بعدی را به اهداف حرفهای مورد نظر نزدیکتر کنیم. باید دوسالانۀ خاک گرفته را از انبار درآورد و تعمیر و تمیزش کرد. آن وقت دوباره آبرو پیدا خواهد کرد و جای پایش محکم خواهدشد.
- از شما ممنونم به نکاتی اشاره کردید که پیش از این کمتر به آن پرداخته شده بود. اما برویم به سراغ دوسالانۀ ششم، انتخاب شما به عنوان دبیر دوسالانه چگونه اتفاق افتاد؟
آن زمان که ارشاد تصور میکرد باید خودش همۀ کارهای دوسالانه را انجام دهد یکی دوبار بدون مشورت با انجمن تصویرگران اقدام به انتخاب دبیر دوسالانه کرد. در آن زمان که مربوط به حدود پنج سال قبل میشود، ارشاد شأنی برای انجمن قائل نبود. یکی از این دبیران منتخب با وجودی که شخص محترمی بود اما تصویرگر نبود و یکبار هم دوستی با من تماس گرفت و گفت ارشاد در مورد دبیر دوسالانه با من مشورت کرده و من تو را پیشنهاد دادهام. تا اینکه در حدود دو سال و نیم پیش، ارشاد به این نتیجه رسید که باید انجمن را مشارکت دهد و به شیوۀ مورد تأکید انجمن پیش رود یعنی بخش تئوری و نظری و در واقع مغز ماجرا را به انجمن بسپارد و خود بخش اجرا را برعهده بگیرد. در اینجا بود که انجمن با تشکیل چند جلسه با حضور تصویرگران مختلف درمورد اینکه اساساً باید دوسالانه را برگزار کرد یا نه و دبیر آن چه کسی باشد به بحث و گفتگو و تصمیمگیری پرداخت. این جلسهها بر میگردد به هیئت مدیرۀ قبلی که من عضو آن نبودم و نتیجۀ آنها، معرفی من به عنوان دبیر به معاونت هنری بود که با وجود برخی مخالفتها در درون سیستم ارشاد، در نهایت به عنوان دبیر دوسالانه انتخاب شدم.
- بعد از آن هم در هیئت مدیرۀ انجمن رأی آوردید و به عنوان رئیس آن برگزیده شدید. این نزدیکی با انجمن چقدر در تصمیمگیریهای شما تأثیر داشت. در واقع میخواهم بدانم اگر رئیس هیئت مدیره نبودید هم تا این میزان - از نظر کمی و کیفی- از مشورت هیئت مدیرۀ انجمن بهره میگرفتید؟
دوستانی که از نزدیک من را میشناسند میدانند که گاهی بهطرز سختگیرانهای اهل مشورتم. البته وقتی به قطعیت در کاری برسم دیگر نظرخواهی نمیکنم ولی برای جمع و حرکت جمعی، خیلی خیلی اعتبار قائلم. خیلی هم خوب بلدم در یک سیستم و دیسیپلین سازمانی کجا باید بایستم. تردید نکنید که برای من موقعیت انجمن از موقعیت خودم مهمتر است. اگر عضو هیئت مدیره هم نبودم همینمقدار از دوستانم مشورت میگرفتم. با این وجود مسلم است که حضور من در هیئت مدیره کار را راحتتر کرد.
این گفتگو ادامه دارد