
دربارۀ مباحث نظری و نقد فضای تصویرگری_3
۱۶ مرداد ۱۳۹۲.
گفتگو با واحد خاکدان و محمدرضا دادگر (بخش سوم)
زیرا این تحلیل درستی نبود، او یکسری بایدها و نبایدهایی را در کتابش طرح کرده بود که ما اصلاً چنین چیزی با آن فرمی که او می گفت نداریم ولی در عین حال چارچوبهایی معلوم در کار برای کتابهای مربوط به خردسالان و کودکان وجود دارد که از نظر علمی ثابت شده و کارشناسان برایشان حد و حدود تعیین کردهاند. خط قرمزهایی که او می کشید بر پایه و اساس درستی استوار نبودند.
.
همانطور که آقای خاکدان هم به آن اشاره کردند وقتی ما میآییم برای کودک و نوجوان و یا حتی بزرگسال کتاب تصویرگری میکنیم پیش از هر چیز باید در نظر داشتهباشیم که میخواهیم آن را در چه ژانری، در چه مقطعی و اصلاً با چه اهدافی بسازیم. غربیها در این زمینه سالهای سال کار کرده و به فرمولهای قابل استنادی رسیدهاند و آنچه که تولید میکنند براساس تعاریفی مشخص و بر پایۀ اصولی مدون است. اما در اینجا همه چیز درهم است.
.
مثالی بزنم، شروع کار تصویرگری من در آلمان با یک سری کتابهای کوچک که قرار بود خیلی رئال و به صورت سیاه و سفید منتشر شوند بود. پس از چاپ و پخش آنها برخی از ناشران تواناییهای دیگری را در من شناسایی کردند که منجر به پیشنهادهای بعدی شد و من توانستم وارد بازار گستردهتری شوم و همین سبب شد تا روی تصویرگری بیشتر متمرکز شوم. در این میان ناشری پیدا شد که به نظرش رسید من توانایی ایلوستره کردن کتابهای نان فیکشن را هم دارم بر این اساس بود که به کار نان فیکشن هم پرداختم که نتیجهاش شد دو کتاب دایرةالمعارف برای کودکان.
.
- باید به این نکته توجه کرد که میگویند ناشر چنین تواناییای را شناسایی کرده و سفارش کار بر روی دو کتاب دایرةالمعارف را به ایشان دادهاست. این همان اتفاقی است که در حوزۀ نشر داخلی روی نمی دهد! مثالی بزنم از "روبرتو اینوچنتی" تصویرگر نامدار ایتالیایی که سال ۲۰۰۸ برندۀ جایزۀ اندرسن شد. او تصویرگری خود آموخته است که کارش را در یک استودیوی تولید انیمیشن آغاز کرد و سپس به طراحی کتاب، روی جلد نشریهها و پوستر پرداخت. او هم توسط "اتین دلسر" کشف شد و به پیشنهاد او داستان سیندرلا را برای یک کمپانی آمریکایی تصویرگری کرد و آن را به قدری خوب کار کرد که پس از آن به شهرتی جهانی دست یافت. او اکنون یکی از برجستهترین تصویرگران صحنههای دراماتیک ادبیات کلاسیک و داستانهای تکان دهندۀ رخدادهای جنگ بشمار میآید که به خوبی میداند چگونه فانتزی و واقعیت را به گونهای خلاق در هم آمیزد. در واقع میخواهم بگویم تصویرگرانی هستند که از پتانسیلهای بسیار بالایی در زمینههای گوناگون تصویرگری برخوردارند و این از وظایف ناشران، ارگانهای آموزشی و مدیران هنری است که خیلی دقیق به شناسایی چنین استعدادهایی که به صورت پراکنده در جامعه وجود دارند بپردازند تا به واسطۀ آنها بتوانند نسبت به نیازهای بخشهای مختلف تصویرگری پاسخگو باشند که به دلایل گوناگون در کشور ما چنین اتفاقهایی نمیافتد!
.
دادگر: نه ما هنوز به چنین تفکری نرسیدهایم. من الان هستم ایشان (خاکدان) هم هستند ولی یک ناشر نیست که در این زمینه برای ما سفارش کار داشتهباشد!
.
خاکدان: من قصدم از طرح چنین موضوعی چیز دیگری است. همین ناشری که دو کتاب نان فیکشن از من منتشر کرد کتابی در مورد دایناسورها از یک کمپانی انگلیسی در بوک فیر فرانکفورت خرید و مایل بود آن را برای بچههای آلمانی چاپ کند ولی چون لایسنس این کتاب برایش خیلی گران تمام میشد برایش مقدور نبود آن را با تصویرهای یک تصویرگر انگلیسی تولید کند بنابراین به من پیشنهاد کرد تا مشابه آن را برایش کار کنم. پس از اینکه کتاب را دیدم و توانایی انجامش را در خود احساس کردم گفتم حاضرم روی آن متمرکز شوم منتها این پروژه حداقل یک سال و نیم از من وقت می گیرد که او شکه شد و دلیل دیگری که موجب به سرانجام نرسیدن این کار شد این بود که او نمیتوانست به مدت یک سال و نیم مرا تأمین مالی کند. نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که این کار در توان ایلوستراتورهای آلمانی نیست. من دارم در مورد تجربۀ خودم صحبت می کنم تا برسم به تفاوت فرهنگهای بصری در میان کشورهای غربی و خاستگاه آنها. چون میدانیم که اول باید خواستش باشد تا عرضه صورت بگیرد. یکی از بزرگترین مشکلاتی که ما در اینجا داریم این است که نیازها را شناسایی نکرده و یا به آنها توجه نمیکنیم. مثلاً یکی از کشورهایی که در تولیدات ژانر نان فیکشن پیشتاز است انگلستان است. به دلایلی انگلیسیها میتوانند چنین کارهای دقیقی را انجام دهند چون زمینههای اقتصادیاش را فراهم کردهاند. چون میدانند که چطور یک ایلوستراتور را به مدت یک سال و نیم - دو سال تأمین کنند و این جهت ساخت و تولید کتابهای نان فیکشن نکتۀ خیلی مهمی است. بر فرض من فکر نمیکنم در جنوب اروپا (یونانیها) علاقهمند باشند نوع ادبیات کودکان و نوجوانانی که در شمال اروپا (اسکاندیناوی یا آلمان) نوشته و خوانده میشود را حتماً داشته باشند. طبیعتاً این خواستها با عناصر خیلی مهمی سر و کار دارند مثل مسائل زیست محیطی که منجر به نیازهای روحی و روانی و ذهنی میشود و یا مشکلات اقتصادی یک جامعه، میتواند خواستهای فرهنگی یک ملت را به کلی تحت شعاع خود قرار دهد. هدف من از طرح این مقوله این است که به این نقطه برسیم که هر ملیتی ابتدا باید قدر داشتهها و تواناییهایش را بداند و آنها را شناسایی کند و اگر به آنها درست رسیدگی کرد به نتایجی میرسد که ممکن است ملت دیگری با حفظ همان شرایط به نتایج دیگری دست یابد. بر این اساس من باز برمیگردم به اشارۀ اولم که باید این پدیده را از دو زاویه ببینیم، یا بومی و یا بینالمللی.
.
بحث سر این است که چطور چنین نگرش و تفکری در اروپا شکل میگیرد ولی ما در اینجا اصلاً به چنین مباحثی فکر هم نمیکنیم!
.
خاکدان: این نوع از کتابها در اروپا هم میتوانند اجازۀ چاپ بگیرند ولی برای هر گروه سنیای مناسب نیستند. در بخشهای گذشته اشاره کردم که در اروپا و آمریکا کتابهای ژانرهای مختلف تولید میشوند مثل کتابهای ترسناک، فانتزی، علمی تخیلی، تاریخی تخیلی، کمیک و طبیعتاً مخاطب در کتابهایی که به تاریخ اشاره دارند با حوادث فاجعهآمیزی مثل جنگها و کشت و کشتارهای بسیاری برخورد میکند که این نوع کتابها عمدتاٌ برای سنین بالاتر در نظر گرفته میشوند و بیشتر برای بچههای زیر ۷ سال کتابهایی که حاوی مفاهیمی غیر آزاردهنده که به دور از واقعیتهای خشونتآمیز زندگی هستند میسازند که بیشتر جنبههای سرگرمی دارند و به این نوع از کتابها در آلمان میگویند "بیلدر بوخ" (کتابهای تصویری) از این نظر بود که به آن اشاره کردم.
.
- ما در اینجا هنوز چنین تقسیمبندیای را انجام ندادهایم!
.
دادگر: ببنید ما هنوز در مقطع کشاورزی هستیم و موفق نشدهایم از آن عبور کنیم ولی بالاخره چنین چیزی باید در روند تحولات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ما اتفاق بیفتد. غربیها به شکل طبیعی این دوران را پشت سر گذاشتهاند ولی چون ما سپری نکردهایم تعدادی هنرمند تصویرگر- که تعدادشان زیاد هم نیست- به صورت خودجوش وارد این حرفه شده و کارهایی هم انجام دادهاند به همین خاطر اوضاع درهم و آشفته است.
.
چند سال پیش در فصلنامۀ پژوهشنامه گفتگویی داشتم که با ژانر کمیک استریپ مخالفت کردم و که خیلی هم معروف شد، ولی الان شدیداً با حرفهایی که در آنجا زدم مخالفم. نه دیدگاه من عوض شده و نه تحولی در من رخ داده است ولی جبههگیری من در آن مقطع به این خاطر بود که وقتی ما هنوز از یک سری مسائل عبور نکردهایم به چه علت باید برویم سراغ مثلاً کمیک استریپ! الان کتابهای آموزشی ما فاجعهآمیز است ولی وقتی یک کتاب آموزشی را که در غرب تولید شده ورق می زنم میبینم چقدر استخواندار و با اندیشه ساخته شده است. بر این اساس است که معتقدم تا وقتی از دوران کشاورزی عبور نکنیم اوضاع بر همین منوال پیش خواهد رفت. آنها اقتصاد و تخصص را تعریف کردهاند و به چنین دستاوردهایی رسیدهاند، ما هنوز به این تعریفها فکر هم نکردهایم و هنوز به آن مرحله نرسیدهایم و گویا نیازش را هم در خود احساس نمیکنیم تا در گونههای مختلف تصویرگری دست به تولید بزنیم. الان تمام دایرةالمعارفهایی که هست از خارج وارد ایران میشود. کدام ارگانی که اتفاقاً بودجۀ دولتی هم دارد میآید مثلاً بر روی تصویرگری کتاب پرندگان ایرانی سرمایهگذاری کند؟! زیباترین ماهیهای تزئینی در خلیج فارس هستند یا پانصد نوع گیاه دارویی در ایران وجود دارد که در دنیا نایابند، اینها را که با عکس نمیشود در کتابها معرفی کرد باید با تصویرگری دقیق ساخته شود و به صورت کتاب در اختیار مخاطب قرار گیرد که خودش میلیونها تومان سرمایه میخواهد. خُب، ناشران خصوصی که توان ساخت و تولید یک همچین کتابهایی را ندارند پس میماند ناشران دولتی که آنها نیز همچنان در دوران کشاورزی جا خوش کردهاند. اگر از آن دوران عبور و اهدافمان را مشخص کنیم و برایش متخصص بیابیم و بودجه تعیین کنیم آن وقت است که میتوانیم کتابهایی خوب در زمینههای مختلف تصویرگری تولید و عرضه کنیم. من چون خودم در امر آموزش فعال هستم گاهی میمانم که به کدام دانشجو اینها را یاد بدهم و او پس از فراگیری جذب کدام ارگان سفارشدهنده شود تا دانش و هنرش را به اجرا در آورد؟! پس بنابراین در این مقطع پرداختن به چنین اعمالی در امر آموزش و سپس پرورش منتفی است.
.
خاکدان: واقعیت این است که مشکلات ما در قیاس با جوامع دیگر خیلی زیاد و متأسفانه در برخی موارد غیرقابل حل است. یکی از دلایلش ذات فرهنگی ملت ماست و همین باعث شده تا تمایل و علاقهای به دیدن، شنیدن و فراگیری خیلی از دستاوردهای فرهنگی که اروپاییها به آنها رسیدهاند را نداشته و یا بیدلیل در مقابل برخی موارد حالت تدافعی داشتهباشیم. مثلاً در مورد کمیک استریپ که آقای دادگر در موردش صحبت کردند، میدانید که معروفترین فیگورهای کمیک استریپ آمریکایی هستند و دلیلش این است که یک آمریکایی واقعاً دلش میخواهد که قهرمانی داشته باشد همچون سوپرمن؛ مردی که قادر باشد هر کاری انجام دهد و همۀ مشکلات را حل کند. چنین خواستی، در جامعۀ آمریکایی، سبب چنین دستاوردهایی میشود. در اروپا نیز ژول ورن مثال خوبی است. او پایهگذار ژانر ساینس فیکشن در ادبیات بود و همین باعث شد که پدیدۀ ساینس فیکشن امروزه، چه در زمینۀ ادبیات و تصویرگری و چه در زمینۀ سینما، اقتصاد عظیمی را بچرخاند و ژول ورن هم یک خواستۀ اروپایی بودهاست. ژول ورن چنین رمانهایی را در زمانی مینویسد که اوج تحولات انقلاب صنعتی است و این در آن مقطع باعث نوعی تشنج شد و اروپاییها فکر میکردند با ماشین بخاری که ساختهاند میتوانند کل کائنات را فتح کنند و این تشنج موجب شکلگیری تحولات خلاقانهای در زمینۀ فانتزی شد. آنها به آدمی مثل ژول ورن نیاز داشتند که بنشیند و این قصهها را بنویسد. مقصود من از این حرفها این است که ما باید مقداری به خواستههای هر مملکتی احترام بگذاریم.
.
دادگر: ما کشور صنعتیای که نیستیم پس نیاز هم نداریم ژول ورن داشته باشیم. منظورم این نیست که اگر داشته باشیم بد است ولی برخورداری از تخیل علمی نیازمند زمینه است. باید ابتدا زمینههای علمی وجود داشتهباشد سپس من نویسنده یا تصویرگر بیایم براساس آن اثر علمی تخیلی خلق کنم.
.