
دربارۀ مباحث نظری و نقد فضای تصویرگری_5
۱۸ مرداد ۱۳۹۲گفتگو با واحد خاکدان و محمدرضا دادگر _بخش پنجم
مرتضی زاهدی
***
.
- آقای دادگر نقدهای بسیاری به سیستم آموزش در رشته های هنری به خصوص تصویرسازی وارد است که از نظر من شما حتماً قادر به پاسخگویی به برخی از سؤالات هستید. زیرا تناقضهایی میان صحبتهای قبلی وجود دارد که بهتر است برای رفع این شائبه بیشتر توضیح دهید. آیا فکر نمیکنید سیستم آموزشی کارآیی لازم را ندارد و به یک تجدید نظر اساسی نیازمند است؟ وقتی رابطۀ ارگانیکی میان فضای آموزشی و فضای حرفهای وجود ندارد پس چرا دانشجویی که وارد رشتۀ تصویرسازی میشود و به گفتۀ شما همۀ اسلوبها و فنون را فرا میگیرد پس از فارغ التحصیلی با در هایی بسته مواجه می شود؟! به نظر شما بهتر نیست برخی از واحدهای غیر ضروری و بدون کاربرد حذف و واحدهایی سازگار با نیازهای این جامعه به سیلابس درسی افزوده شود؟
دادگر: ببینید من بخش کوچکی از آموزش را مدیریت میکنم و حوزۀ اختیارات من محدود و مشخص است. اتفاقاً آقایان –در همین بحثهای شما- می گویند سیستم و یا سیلابس درسی غلط است و نان فیکشن در دانشگاهها تعلیم داده نمیشود! باید عرض کنم که ما واحد درسی نان فیکشن را در کنار واحدهای دیگر تصویرسازی تدریس میکنیم و روی آن تأکید هم داریم. ولی در مورد نکتهای که میگویید بهتر نیست بر حسب نیازهای جامعه برخی از سیلابسهای درسی حذف شوند یا تغییر کنند باید بگویم که اصلاً این دست مدیر گروه نبوده و دانشگاه هم قادر به انجام چنین کاری نیست. در واقع تغییر چنین چیزی دست وزارت علوم است و دانشگاه نمیتواند حتی یک واحد درسی را بالا و پایین کند و ما صرفاً مجری سیلابسی هستیم که از وزارت علوم به دستمان میرسد. بنابراین ما هیچ واحدی را نمیتوانیم تغییر دهیم یا حذف و اضافه کنیم.
.
- پس می توان نتیجهگیری کارشناسان این رشته را مبنی بر انحطاط سیستم آموزشی، درست ارزیابی کرد.
دادگر: خیر ما نمیتوانیم به همین سادگی بگوییم سیستم آموزشی منحط است. من فقط به عنوان یک کارشناس یا متخصص میتوانم به وزارت علوم پیشنهاد دهم ولی تا چه حد نظر من تأثیرگذار باشد یا آن را بپذیرند یا تعدیلش کنند بحث دیگری است. باید بدانید که نه تنها من، بلکه هیچ مدیری در هیچ گروهی در هیچ دانشگاه و رشتهای اجازه ندارد سیلابس درسی را به دلخواه خود تغییر دهد. وزارت علوم لیستی تهیه و آن را به مدیر گروه ابلاغ کرده است و در آن قید شده که هر دانشجو میبایست در مقطع لیسانس 135 واحد و در مقطع فوق لیسانس 36 واحد را بگذراند، نام واحدها به همراه کُد هر واحد درسی نوشته شده و هر دانشجو باید ده - پانزده واحد در هر ترم طی کند و اگر کد درسی ذرهای این طرف و آن طرف شود مثل این است که دانشجو آن واحد نگذرانده است. پس نتیجه میگیریم مدیر گروه فقط یک مجری است و سر خود نمیتواند هر کاری انجام دهد. منحط بودن هم به این نیست که بیاییم و ببینیم آیا سیلابس درسی در دانشگاههای ما باب روز دنیاست و با معیارهای جهانی تطابق دارد یا نه. چیزی که شما میگویید اصلاً به سیستم آموزشی مربوط نمیشود و اتفاقاً باید بگویم سیلابس درسی ما خیلی هم به روز است و اگر آن را بررسی کنید خواهید دید که همۀ آنها باب روز دنیا و ایران است. چرا؟ زیرا در این مورد تحقیق کردهام و دارم آگاهانه این را میگویم که سیستم آموزشی فیکشن و نان فیکشن در تمام دانشگاههای دنیا تدریس میشود. من هشتاد تا از کاتالوگهای دپارتمان های گرافیک دنیا را ورق زده و بررسی کردهام که سیلابس درسی آنها چگونه است. دیدم فیکشن و نان فیکشن و... کاملاَ سر جایش تدریس میشود.
.
- آقای دادگر بپذیرید که سیستم آموزشی ما منحط است. وقتی میگویید ما هنوز از عصر کشاورزی عبور نکردهایم پس چه لزومی دارد همان مطالب و آموزههایی که در کشورهای صنعتی تدریس میشود را در اینجا به کار گیرم؟
دادگر: خیر نمیپذیرم و همچنان سر حرفم میمانم. چرا؟ چون سیلابسها خیلی جدید نوشته شدهاند و نهایتاً مربوط به پانزده سال پیش است و کلاً پانزده سال هم سابقه دارد و من فکر نمیکنم در این مدت اتفاق ناگهانی و عجیبی رخ داده باشد و ما به بیراهه رفته باشیم.
.
- اتفاقاً در جامعۀایرانی پانزده سال زمان کمی نیست و بسیاری از تحولات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در همین پانزده سالی که شما میگویید رخ داده است!
دادگر: نه نه نه، ببینید ما از کجا به کجا رسیدیم من همیشه از این گونه بینظمیها در گفتگو رنج میبرم. باز هم اشاره میکنم اگر ما از مسیر درستش وارد میشدیم و بعد میرسیدیم به امر آموزش مفصل توضیح میدادم که چرا آموزش ما منحط نیست و چه حیف شد که الان بحث آموزش را پیش کشیدید. حالا شما بگویید در این پانزده سال گذشته از نظر تصویرسازی چه اتفاقاتی در ایران رخ داده است که به نظرتان عجیب میآید؟!
.
- عرض کردم اگر بخواهیم از بعد تاریخی به مبحث تصویرگری نگاه کنیم بسیاری از تحولات فرهنگی در همین پانزده سال اخیر رخ داده است.
دادگر: این که مثلاً جایزه بردیم مد نظر شماست؟
.
خیر اتفاقاً تغییرات ساختاری که در شیوه و روش زندگی ما ایرانیها به واسطۀ دسترسی به ابزار قدرتمندی همچون اینترنت و تکنولوژیهای پیشرفتۀ دیگر که حتی برای تصویرگری و تصویرگران موقعیتی ویژه به وجود آورده مد نظرم است.
دادگر: موافقم ولی اگر بخواهیم علمی با قضیه برخورد کنیم باز هم میگویم هیچ اتفاقی نیفتاده است. اما اگر بخواهیم از منظری که شما میگویید نگاه کنیم باید گفت: بله بچهها از لحاظ تکنیکی کارهایشان اروپاییتر شده است.
حالا برگردیم به واژهای که شما اصرار دارید از آن استفاده کنید. ببینید سیستم آموزشی ما منحط نیست ولی در مملکت ما کارآیی لازم را ندارد که مایلم الان بیشتر دربارهاش توضیح دهم. اگر میبینید سیستم آموزشی ما بسیار به روز برنامهریزی شده و در بیرون کاربرد صحیحی ندارد به این دلیل است که سیلابس درسی به ما میگوید این واحدها را ارائه کنید. اتفاقاً ما برای تصویرگری کتاب کودک واحدهای کمتری داریم ولی در دو ترم برای نان فیکشن واحد ارائه میدهیم و سعی میکنیم تا جایی که در توان ماست از هر استادی که در ایران حضور دارد و خوب و متخصص هم هست دعوت به عمل آوریم. من بنا بر مسئولیتی که دارم سعی میکنم به آنجا رونقی دهم و برای بچهها اساتید برجسته و مجرب را جذب کنم تا نان فیکشن را صحیح یاد بگیرند حالا بحث سر این است که این بچهها فارغالتحصیل میشوند ولی میبیند بیرون از محیط دانشگاه کار برایشان وجود ندارد! با مثالی که آقای خاکدان در مورد وضعیت نان فیکشن در کشور آلمان در قیاس با کشور انگستان زدند متوجه میشویم که در اینجا هم بستر کارهای نان فیکشن وجود ندارد و از ایشان سپاسگزارم که این آگاهی را به من دادند که در برخی از کشورهای اروپایی مثل ایران بستر کاری مهیا نیست. چون اصلاَ اینگونه فکر نمیکردم حالا توقع من نسبت به کشورم کمتر شدهاست.
.
- آقای دادگر فکر نمیکنید برای رسیدن به چنین نتیجهای کمی دیر باشد؟!
دادگر: نه دیر نیست. آیا منظور شما این است که نان فیکشن تدریس نکنیم؟! من وقتی سر کلاس حاضر میشوم تمام رخدادهای روز دنیا را مطالعه میکنم و به بچه ها منتقل میکنم.
.
- خیر منظورم این نیست. ببینید شما کسی بودید که به گفتۀ خودتان در مقطعی، با کمیک استریپ مخالفت کردید. چون تلقیتان این بود که نهاد نشر و جامعۀ ایرانی از یک سری مسائل هنوز عبور نکرده و کمیک استریپ نمیتواند به نیازهای موجود در آن دوره پاسخ دهد. من میپرسم چرا الان با همان دید به مسائل نمینگرید و دانشجویان را متناسب با خواست جامعه و نیازهای واقعی بازار پرورش نمیدهید؟ شما میگویید چون سیلابس درسی از وزارت علوم به ما ابلاغ میشود نمیتوانیم از آن تخطی کنیم. من نه با محدودیت موافقم و نه میتوانم تناقضی که در حرفهایتان هست را بپذیرم زیرا از یک طرف اسرار دارید از سیستم آموزشی دفاع کنید و بگویید بینقص است و باب روز دنیاست و از طرف دیگر گلهمند هستید که بستر فعالیت حرفهای و تخصصی برای فارغالتحصیلان در بیرون از محیط دانشگاه مهیا نیست. وقتی ناشر مایل نیست جز کتابهای شعر و قصه برای خردسالان، کودکان و نوجوانان چیز دیگری تولید کند. آیا اصرار شما برای آموزش تصویرگری مثلاً نان فیکشن غیرمنطقی به نظر نمیرسد.
دادگر: با کمال احترامی که برای شما قائل هستم میخواهم بگویم اصلاً نظرتان را قبول ندارم و به عقیدۀ من دارید اشتباه می کنید. چرا؟ زیرا اگر در دانشگاه نان فیکشن تدریس نکنیم و این واحد درسی را در دانشگاه نداشته باشد چه اتفاقی خواهد افتاد.
.
- یا باید جایگزین مناسبی برایش پیدا کنیم و یا نیازش را تولید کنیم.
دادگر: ببینید مدیریت حیطه و تعریف مشخصی دارد و به همین آسانی که شما میگویید نیست. تحصیل در رشتۀ تصویرسازی مثل تحصیل در رشتۀ پزشکی است. دانشجوی رشتۀ پزشکی ناگزیر میبایست از تمام فیزیولوژی بدن انسان سر در بیاورد و نمیتواند بگوید چون من میخواهم دندان پزشک شوم دروس دیگر به دردم نمیخورد! چنین چیزی امکان ندارد او برای اینکه با علم پزشکی آشنا شود باید تمام واحدهای مربوطه را پشت سر بگذارد، در غیر این صورت با کمبودها مواجه خواهد شد چون با جان انسان و مرگ سر و کار دارد. ولی به رشتههای هنری که میرسیم حساسیتهای کمتری میبینیم و به راحتی رهایش میکنیم. بنابراین ما مجبوریم نان فیکشن را تدریس کنیم و اگر کمبودش وجود دارد یا بازارش نیست این مربوط میشود به سیاست کلان و سیاستگذاران مملکت. مربوط میشود به آنهایی که نمیخواهند نان فیکشن داشته باشیم و دایرهالمعارفها و کتابهای فیزیولوژی دانشگاههای پزشکی را از خارج وارد میکنند. پس اگر سیاستگذاری درستی صورت بگیرد علاوه بر اینکه زمینههای کاری فراوانی ایجاد میشود کمبود نیروی متخصص هم پیدا میکنیم. ولی چون در خط مشی وزارتخانههای مختلف نیست و سیاستگذاری درستی صورت نگرفته ما نمیتوانیم وجود این را کتمان کنیم و اگر چنین کاری انجام دهیم غلط است.
.
خاکدان: این همان دیدگاه بومی است که قبلاً عرض کردم و در مورد نقاشی نیز همین منطق حکم فرماست.
.
دادگر: بله قبول دارم. ببینید سیاستگذار وقتی با کمبود تولیدات داخلی مواجه میشود به ناچار آن کالا را از خارج وارد میکند. وقتی به نمایشگاه کتاب میرویم انواع و اقسام دایرهالمعارفها را میبینیم که وارد شدهاست و ما میرویم و همۀ آنها را با قیمت گران میخریم. متأسفانه سیاستگذاران ما اینهمه ارز بری و کمبود را نمیبینند!
.
خاکدان: خب به نظر شما آیا این رفتاری دموکراتیک است؟
.
دادگر: متوجه نمیشوم!
.
خاکدان: میخواهم بگویم چرا فقط شما آنها را میبینید و خریداری میکنید و وقتی وارد خانههای شما که در دانشگاهها تدریس میکنید میشویم آنها را میبینیم؟! قفسۀ کتابخانههای شما پر است از آخرین کتابهای هنری منتشر شده در جهان که آنها هرگز به دست دانشجو و غیر دانشجو نمیرسد! این یک حرکت کاملاَ غیر دموکراتیک است.
حرکت دموکراتیک این است که دانشجو هم شرایط دسترسی به این کتابها را داشته باشد نه فقط استاد! چون اگر به دست دانشجو برسد معلوماتش بیشتر میشود و اگر سر کلاس استاد با دانش کمتری مثلاَ راجع به "جف کونز" صحبت کند، او بر می گردد و میگوید این طور که شما میگویید درست نیست به این دلیل و آن دلیل. ولی چون دانشجو امکان خرید چنین کتابهایی را ندارد دچار فقر اطلاعاتی میشود و استاد هر چیزی که دلش خواست را میتواند بگوید. من شاهد بودم فارغالتحصیلان دانشگاههای هنری آمدند پیش من و کارهایشان را نشانم دادند و نظرم را خواستند. ولی وقتی صحبت میکردم کلمهای از حرفهایم را متوجه نمیشدند! میگفتم فلانی را میشناسید؟ فلان نظریه را در فلان کتاب خواندهاید؟ و… که در کمال تعجب قادر به پاسخگویی هیچ یک از این سؤالها نبودند! از خودم میپرسم پس به این بچهها در مدرسه چه چیزی یاد داده میشود و اساتید اینها چه کسانی هستند؟! ولی وقتی وارد خانۀ آن استاد که میشوید میبینید آخرین کتابهای هنری را در قفسۀ کتابخانۀ شخصیاش دارد. چون گویا امتیاز وجود دارد که در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران اگر فلان برگه یا معرفینامه را استاد نشان دهد میتواند فلان کتاب را خریده یا سفارش دهد! در اینجاست که بر میخوریم به یک مشکل خیلی اساسی که برمیگردد به این موضوع که ما خارج از دایره نشستهایم.
.
- لطفاَ منظورتان را واضح تر بیان کنید.
خاکدان: یعنی اینکه ما قانون کپی رایت را رعایت نمیکنیم. اگر کپی رایت رعایت میشد من در تهران کاملاً احساس ناخوشبختی میکردم چون قفسۀ سی دیهای من در آلمان کلاً دو وجب است – چون که شما در آنجا سی دی موزیک را با قیمت بسیار گران باید خریداری کنید اما در تهران با همان مبلغ به اندازۀ یک اتاق چهار در پنج میتوانید سی دی یا کتاب بخرید! خب این عدم قانون کپی رایت در ایران ما را خیلی خارج از جرگه نگه میدارد و خیلی از مبادلات اطلاعرسانی و موارد مشابه را به یک نامتوازنی دراماتیک منتهی میسازد. به نظرم در این گفتگو چون شما نمیتوانید به نطفۀ اصلی برسید دارید مدام دور خود میچرخید. آقای زاهدی میتواند صد سال از سیستم آموزشی انتقاد بکند و آقای دادگر نیز روی مواضع خود بایستند و جوابهای خودشان را بدهند. زیرا قضیه این است که ما نمیخواهیم نطفه را دست بگیریم و آن را تجزیه و تحلیل کنیم.
.
- پس نتیجه میگیریم سیستم آموزشی ما منحط است.
دادگر: خیر منحط نیست چون من از این واژه اصلاَ خوشم نمیآید.
.
- آیا به جای این واژه جایگزین دیگری دارید؟
دادگر: بهتر است به جایش بگویید غیرعلمی. من با اصطلاح غیرعلمی موافق ترم.
.
- بسیار خب پس قبول دارید که سیستم آموزشیما غیرعلمی است؟
دادگر: من قبول ندارم شما دارید میگویید غیر علمی است. من در متن آموزش هستم و دارم با آن زندگی میکنم.
.
- به نظرم دلایل شما برای مخالفت کافی نیست چون تأثیرات منفی سیستم غیرعلمی آموزش از بیرون کاملاَ مشهود است.
دادگر: خیر از نظر من به عنوان یک معلم تأثیرات منفی فقط مربوط میشود به جامعه. ببینید وقتی کمبودهای شغلی و تخصصی در جامعه وجود دارد علتش این است که جامعۀ ما هنوز صنعتی نشده و اگر در آلمان یا انگلیس...
.
- آقای دادگر اینها تکرار مکررات است و شما پیش از این دربارهاش خیلی صحبت کردید لطفاً پاسخ سؤال من را بدهید.
دادگر: نه تکراری نیست اتفاقاً ادامۀ صحبتهای قبلی است و جواب من این است که چون عبور نکردهایم نیازش را هم احساس نمیکنیم.
.
- ببینید شما مدام دارید از پاسخ دادن به سؤالات من طفره میروید! میخواهم بدانم چرا آن نگاه رادیکالی که سالها پیش داشتید را الان ندارید در صورتیکه میگویید در طی این سالها نه متحول شدهاید و نه دیدگاهتان تغییر کردهاست.
دادگر: چون شما از من نمیپرسید در آن دوره با اتکا به چه قدرتی میتوانستیم جلوی برخی از جریانها مثل کمیک استریپ بایستیم و آنها را آسیبشناسی کرده و جلوی ترویجش را بگیریم.
.
- بسیار خب حالا از شما می پرسم.
دادگر: با سیستم فکری و قدرت آقای بهمن پور. آقای بهمنپور چه کسی بود؟ رئیس و ممیز کتابهای کودک و نوجوان در وزارت ارشاد اسلامی. بنابراین ارشاد میتوانست مانع پیشروی یک خط مشی یا ژانر بشود زیرا اوست که مجوز چاپ و نشر هر کتابی را صادر میکند و در دورۀ ریاست آقای بهمنپور بود که جلوی ژانر کمیک استریپ در ایران گرفتهشد. از من هم به عنوان کارشناس کتاب نظرخواهی میکردند. من هم دلایل منطقی خودم را داشتم و همانطور که قبلاً ذکر شد در آن دوره مسائل تصویرگری به حدی بود که دلیلی نداشت به سراغ کمیک استریپ برویم.