سوگنامه
۰۶ تير ۱۳۹۵سوگنامۀ استاد نورالدین زرین کلک در فراق استاد فقید پرویز کلانتری
قطار زندگی
عاقبت پرویز کلانتری به خط قرمز حیاتش رسید و پس از هفده هژده ماه بند بازی بین مرگ و زندگی آن سوی دیوار حیات را برگزید و دلهایی که برای او میتپیدند و هر روز میمردند و زنده میشدند در نقطۀ صفر گذاشت و به راه محتوم سرنوشت رفت.
پرویز که نقاش و شاعر طبیعت بود همه عمر با کارش درس داد و تعلیم کرد و آموخت - نه تنها در دانشگاهها و دانشکدهها و نه حتی در کارگاه خودش - که میتوانست معتبرتر از دانشگاهها باشد بلکه در ارواح و اندیشهها.
آنچه او میآموخت نه تنها هنربود که با دست و دلبازی و سخاوتمندی بذل میکرد بلکه بسیار برتر از آن "هنرزندگی کردن" بود که در آن ابزار و مصالح هنریاش نیک نفسی ژرفنگری و جوانفکری بود.
زندگی کردن با او همیشه درس بود و امروز معتقدم که حتی مرگ او نیز درسی کلان بود. ما نسلی که بلافاصله پشت سر او هستیم و راه او را میرویم و دیر و زود به او میپیوندیم از او آموختیم که مردن هم میتواند گونههای متعدد داشتهباشد و باید درسش را بگیری؛ درسی که تو را در آن هیچ گزیری و هیچ انتخابی نیست؛ اما باید خود را برای آن آماده کنی.
چه کسی گفته است آدم آب دلش را میخورد؟
چه کسی گفته است آدمهای خوب راحت میمیرند؟
چه کسی گفته است بهشت و دوزخ آدم در همین دنیاست؟
اگر چنین بود آیا پرویز کلانتری سزاوار چنین مرگ دردناکی بود؟
آیا پرویز کلانتری با مرگ جانگدازش به ما نیاموخت که در همۀ این باورها تجدید نظر کنیم؟
و اگر یک نفر سزاوار خوب مردن بود آیا چه کسی مقدم بر پرویز کلانتری بود؟
کسی که در همۀ عمرش خوب بود و بد نکرد.
به همه عشق و صفا داد و ازکسی چیزی نخواست.
***
نورالدین زرین کلک
کالیفرنیا، خرداد ۹۵