pt

نام من ماندانا سادات است

۱۹ آبان ۱۳۹۱

.

درباره ماندانا سادات؛ برنده جایزه چرِتین دِ ترُیز 

مرتضی زاهدی

.

نام من ماندانا سادات است. در ماه مِی سال 1971 در بروکسل بلژیک از مادر و پدری ایرانی متولد شدم و در یکی از مدارس معروف فرانسوی در شهر استراسبورگ (نزدیک مرز آلمان) به فراگیری طراحی، نقاشی، مجسمه سازی، عکاسی و حکاکی پرداختم. در همین دوران بود که به تصویرسازی گرایش پیدا کردم و زیر نظر کِلود لِپُینت، توجه ام به مفاهیم و اصول اولیه تصویرگری (روان شناسی و ارتباطات، محتوا و اهمیت روایت فارغ از فرآیندهای تکنیکی و هنری) جلب شد و در رشته تصویرسازی از دانشگاه هنرهای تزئینی استراسبورگ فارغ التحصیل شدم. اولین تجربه حرفه ای من در تصویرسازی مربوط می شود به کتاب "سمت دیگری از درخت" که سال 1997 در یک موسسه انتشاراتی کوچک منتشر شد و شانس با آن یاری کرد تا از نسخه فرانسوی به آمریکای لاتین (مکزیک) و اندکی بعد به زبان چینی و ایتالیایی، ترجمه و منتشر شود. از آن پس تاکنون من به عنوان نویسنده و تصویرگر، کتاب های زیادی را برای کودکان ساخته و به بازار کتاب بین المللی عرضه کرده ام.

.

برای رسیدن به شیوه و روش فعلی ام از چیزهای مختلفی تأثیر می گیرم، همچون طبیعت، موسیقی، فلسفه، مردم شناسی، فرهنگ، رفتارِ انسان ها، تخیلِ بچه ها و غیره و این روزها نیز کارهای فوق العاده باکیفیتی در هنرهای مختلف می بینم که برایم بسیار جذاب هستند. 

.

در تصویرگری آثار " میکا لیدبِرگ " را بسیار تحسین می کنم، زیرا بین کارهای خودم و او، مخصوصاً مناظری که می آفریند، نزدیکی زیادی احساس می کنم. دیگری "اِتین مینُور" است، او با بهره گیریِ درست ازعلم و فن آوریِ هنر معاصر در انتقال سریع مفاهیم، خالق فضایی شاد است. آثار "کامیلا اِنگمَن" را به خاطر نگاه دقیقش به طبیعت دوست دارم.

از دیدن آثار "ایزیدرو فِرِر" و دوست همکارش "کارلُوس گِراسا تُورُ " نیز به جهت طرح مفاهیم جدید با ویژگی های اجراییِ بدیع در تصویرسازی معاصر، بسیار لذت می برم. "بِأتریچِ آلِمانیا" به دلیل برخورد هوشمندانه در روایتگریِ داستان و به خاطر حساسیت های تکنیکی و اجراییِ آثارش و همچنین شیرینی و اُنس و اُلفتی که در تصاویرش وجود دارد و دوست شاعر و نویسنده "خُورخِه لُوخان"،  به دلیل اشتیاق شدیدش در سُرودنِ شعر و نوشتن داستان و طنز ویژه ای که در شخصیت فردی اش وجود دارد و قادر است آن را به طرز هنرمندانه ای در آثارش وارد کند و البته به دلایل بسیار زیاد و گوناگون دیگر، نیز برایم جذاب هستند.

آثار "کامیل کِلادل"،  مجسمه ساز زن که بین سال های 1943- 1864 می زیسته و "سُونیا دلونه" یا "بِرت مُریزُ" به شدت مرا بر سر ذوق می آورند. همیشه برای هنرمندان زن احترام خاصی قائلم چون زن بودن و هنرمندِ برجسته بودن مسائلی را در پی دارد که هنرمندان مرد هرگز با آن مواجه نیستند. هنرمند دیگر "هیروُنوموس بُوس" است؛ یک بار در موزه پرادو مادرید وقتی مقابل شاهکارش "باغِ دل خوشی های زمینی" قرار گرفتم  دچار چنان شُکی شدم که توصیفش کار ساده ای نیست. من نمی توانستم هیچ حرکتی کنم و حتی جلوی اشک هایم که سرازیر شده بودند را بگیرم. تأثیر عمیق این تابلو بر من و لمس آن از نزدیک، یکی از ناب ترین و عجیب ترین تجربه های هنری ام بشمار می آید. 

.

بر این عقیده ام که هنر معنی زندگی را گسترش می دهد و ابزاری است که با دارا بودنش تحملِ سختی های زندگی آسان تر می شود. هنر باعث می شود تا از زشتی ها چشم پوشی کنیم و از زیبایی ها و ارزش های آن لذت بیشتری ببریم. این هنر است که مُنجر می شود تا انسان ها به کیفیت های منحصر به فرد و گرانبهایی دست یابند و آن را با دیگران تقسیم کنند. معنویت، لذت، حس شوخ طبعی و حتی گاهی رسیدن به پوچی، باعث می شود تا من با ایمان و اشتیاق خاصی آن دنبال کنم.

.

همیشه هنرمندانی را که با وجود پرداختن به موضوع های گوناگون قادر بوده اند ذهنیت و سبک شخصی خود را در هر یک از آثارشان حفظ کرده و فضای جدیدی به دنیای هنر ارائه کنند را تحسین کرده ام و از سوی دیگر خودم تلاش می کنم در هر پروژه چیزهای مختلفی را تجربه کرده و بیاموزم و آن را وارد آثارم کنم. به همین علت معتقد هستم که اگر شاخک های هنرمند خوب کار کنند می توانند چیزهایی که در اطرافمان وجود دارند را خوب صید کنند. به طور طبیعی در بطن هر چیزی ماجرایی نهفته است که اگر در متنِ آن دقیق شویم می توانیم از آن بهره ها بگیریم و با رفتارهای خلاقانه خود آن را به یک اثر هنری تأثیر گذار تبدیل کنیم.

.

دنیای هر کتاب برایم با دیگری متفاوت است زیرا هم من درحال تغییر هستم و هم پیرامونِ من. قصه و ماجرای هر کتاب با دیگری فرق می کند، پس زمینه های تأثیرپذیری از چیزهای گوناگون نیاز به داشتن طبعی حساس وانتخابی هوشمندانه دارد. به همین دلیل است که کتاب هایم با فاصله زمانی خیلی زیاد از یکدیگر منتشر می شوند.

.

من خیلی پُرکار نیستم. چون اولین و مهمترین چیزهایی که در آغاز هر پروژه وقت و انرژی زیادی از من می گیرند داشتن ایده خوب، ذهن باز، تنوع و ایجاد هارمونی بین عناصر و مفاهیم متضاد است که این خود مستلزم تمرکزی ویژه است. "ویکتور هوگو" (نویسنده فرانسوی) می گوید: شعر واقعی وقتی در هماهنگی با اضداد سروده می شود، شعر کامل است.

.

علاوه بر این، تعامل بین ایده های داستانی و ایده های تصویری بسیار مهم هستند، اما ضربه نهایی با تصویر است. شاید باورش سخت باشد که برای ساختن هر کتاب من هزاران هزار طرح می زنم. ولی بعضی وقت ها روند کار بر عکس می شود، شروع می کنم به طراحی بدون هیچ ایده و پژوهشی و از دل همین طرح های حسی و آزاد ایده ها و در نهایت کتابی زاده می شود.

.

محل کار و زندگی من بین دو فضایِ کاملاً متناقض از هم  قرار دارند. از یک سمت در پاریس، دریایی از تمدن و فرهنگ و از سویی دیگر در حومه این شهر رو به جنگل، مُحیطی ناب و آرام است. زندگیِ شهری و مُدرن و زندگی روستایی و طبیعی که مُختصاتشان به طورکلی با هم فرق دارند و همین امر باعث شده است که من بین فعالیت های اجتماعی و انسانی و زندگی طبیعی فارغ از هر دغدغه ای حق انتخاب داشته باشم تا بتوانم آن را مدیریت کنم. این افتراق بین جنب وجوش شهری و سکوت و آرامشِ طبیعی در میان گیاهان و جانوران موقعیتی را برایم مهیا کرده است که اکنون به هر دو آنها نیازمند هستم. 

آگـهـی  
Advertisement

اشتراک خبرنامه