pt

نام من پالُما کاتالینا والویدیا بارّیا است

۲۸ آبان ۱۳۹۱

.

دربارۀ پالُما والویدیا؛ برندۀ جایزۀ پلاک طلای براتیسلاوا 2001

مرتضی زاهدی

.

پالُما کاتالینا والویدیا بارّیا، ماه مارس 1978 در شهر سانتیاگو شیلی به دنیا آمد. 1996 برای تحصیل در رشته طراحی گرافیک وارد دانشگاه "دیزنِئو" و پنج سال بعد فارغ التحصیل شد. در دوران دانشگاه به تصویرگری علاقه مند شد و تصمیم گرفت تمام وقت، انرژی و استعدادش را صرف آن کند. سال 2001 با تصویرسازی برای اولین کتابش (افسانه کیوالا و دریا) به سفارش انتشارات " اِمِنیدا" موفق به دریافت جایزه پلاک طلا از هجدهمین دوسالانه تصویرگری براتیسلاوا در اسلواکی شد و بین سال های 2001 تا 2005 برای تعدادی مجله، روزنامه و انتشاراتی ها تصویرگری کرد، در دانشگاه های شیلی به تدریس پرداخت و برای تلویزیون نمایشنامه نوشت. او یکی از بنیان گذاران گروه تصویرگران "سیتَ رایاس" در شیلی است. سال 2006 برای ادامه تحصیل در رشته تصویرسازی در مدرسه "اِینا" بارسلونا به اسپانیا سفر کرد و در مقطع کارشناسی ارشد زیر نظر "میگل گالاردو" تصویرگر مشهور اسپانیایی به فراگیری اصول و فنون مصورسازی پرداخت و پس از آن به عنوان دستیار "گالاردو" در دانشگاه ها و مدارس هنری مشغول به کار شد. سال 2008 نامزد دریافت جایزه ادبی "آلتازُر" برای کتاب "افسانه کیوالا و دریا" شد و در 2009 اولین کتابش را با عنوان " بالا و پایین " تألیف  کرد که این اثر تاکنون به هشت زبان مختلف در اروپا و آمریکا برگردان و منتشر شده است؛ نسخه اول توسط انتشارات "کالاندِراکا" در اسپانیا و چند ماه بعد "فُندُ دِ کُلتورا اِکُنُمیکا" انتشارات بزرگ مکزیکی آن را منتشر کرد.

.

پالُما کاتالینا والویدیا بارّیا، هم اکنون نام و چهره ای شناخته شده در تصویرگری جهان است و با ناشران و موزه های اسپانیا و اروپا همکاری می کند. او بیش از پانزده اثر به بازار جهانی کتاب عرضه کرده و پنج بار در نمایشگاه بین المللی کتاب کودک بولونیا آثارش برگزیده شده است. 

***

.

نام من پالُما کاتالینا والویدیا بارّیا است. نقاشی کشیدن را از دوران کودکی آغاز کردم و معمولاً پدر و مادرم و همچنین زنان باردار را می کشیدم. از بچگی همیشه به انجام کارهای دستی علاقه مند بودم و به همین دلیل در دانشگاه رشته طراحی گرافیک را انتخاب کردم و در حین تحصیل و با پشت سر نهادن واحدهای نقاشی و تصویرسازی متوجه شدم که واقعاً عاشق تصویرگری کتاب هستم و این همان چیزی بود که به آن نیاز داشتم تا مکمل زندگی عادی ام باشد. 

.

همیشه آرزوی مطالعه و تحصیل در یک کشور خارجی را در سر می پروراندم؛ بنابراین پس از اتمام تحصیل سخت کار کردم و به پس انداز کردن پول هایم پرداختم. زمانی که احساس کردم شرایط مهیا است، شیلی را ترک و به اسپانیا آمدم. اما هر مهاجرتی مشکلات خاص خودش را دارد، سال اول هیچ کاری برایم نبود که انجام دهم و از ذخیره پولی که داشتم گذران زندگی کردم. اما کم کم توانستم با همه مشکلات پیش رو مبارزه کنم و آرام آرام درهای جدیدی به رویم باز شدند و سختی ها جای شان را به خوشی ها دادند. اکنون در شهر بارسلونا زندگی و کار می کنم و عاشق کاتالان و شهرم هستم. 

.

سال 2007 ازدواج کردم و صاحب یک پسر شدم. از وقتی که " گِلِم " به دنیا آمد روال زندگی ام تغییر کرده است و هنوز نتوانسته ام به خوبی خودم را با زندگی جدید تطبیق دهم. 

.

اولین پروژه ای که برای تصویرگری  به من سپرده شد کتابی مصور برای کودکان بود به نام "افسانه ی کیوالا و دریا" افسانه ای کلمبیایی براساس زندگی یک شعله در دریا که جایزه پلاک طلا "بی، آی، بی" از هجدهمین دوسالانه تصویرگری را در اسلواکی دریافت کرد. کسب این جایزه موجب شد تا به آینده امیدوار باشم و کارم را جدی تر بگیرم. من تاکنون در کتاب ها و مجلات، گونه های مختلفی از تصویرسازی را تجربه کرده ام. بنابراین در هر حوزه ای که احساس  آزادی و خلاقیت به من دست دهد حاضرم کار کنم؛ اما بدون شک کار برای خردسالان و کودکان برای من ویژگی ها و جذابیت های خاص خود دارد.

.

در سال های اخیر عمدتاً ناشران اروپایی به من سرویس داده اند و در این بین خودم نیز سالی یک کتاب تألیف و روانه بازار کرده ام. از این دست می توان به کتاب "بالا و پایین" اشاره کرد که داستان و تصاویرش را خودم نوشته و ساخته ام. "بالا و پایین" در واقع اولین کتاب من است که تاکنون به هشت زبان زنده ترجمه و منتشر شده است و این یک موفقیت بزرگ برای من به شمار می آید و از آن احساس رضایت بسیاری دارم. این اثر در ابتدا یک پروژه شخصی بود و سال ها فکر این کتاب را در سر داشتم و می پروراندم، تا اینکه "کالاندِراکا" به چاپ آن علاقه نشان داد و اولین ناشری بود که "بالا و پایین" را به بازار عرضه کرد و این اتفاق در آن زمان برای من مثل یک رؤیا بود. 

.

همیشه دوست داشتم بنویسم و برای خودم چیزهایی هم می نوشتم اما این کافی نبود، پس شروع کردم به مطالعه و آموختن اصول و فنون نوشتن و اکنون اغلب کتاب هایم را با ایده ها و داستان های خودم می سازم. بر این باورم که اگر تصویرگران خود برای کودکان بنویسند و ایده هایشان را به تصویر در آورند هم در حین کار راحت ترخواهند بود و هم به دلیل آشنایی و نزدیکی با متن تأثیر بیشتری بر مخاطب خواهند گذاشت. درونمایه داستانم نسبیت است و توانایی دیدنِ هر دو طرف ماجرا. زیرا معتقدم که هیچ چیز در هستی به طور کامل سیاه و سفید و یا کاملاً خوب و بد نیست. فکر می کنم با طرح آن اُفق دید کودک وسیع تر می شود و او با درک آن بعدها می تواند آسان تر و شادتر زندگی کند.

.

 تقریباً همه جوانب حرفه ای کارم را دوست دارم چون عاشقش هستم بنابراین حاضرم هر اتفاق و مسأله احتمالی را بپذیرم و با آن کنار بیایم. تنها مشکل این است که کار حرفه ای بسیار سخت و کاهنده است و به ندرت پیش می آید وقت آزاد داشته باشم و یا به تعطیلات بروم. بعضی وقت ها آرزوی یک خواب راحت و آسوده بر دلم می ماند ولی با این حال دوستش دارم. فرایند ساخت یک کتاب برای من بسیار مهم و پیچیده است. نقطه آغازش، بسط دادن و چگونه تمام کردنش انرژی و زمان زیادی از من می گیرد و نیز گاهی وقت ها که در حین کار دچار بغض مغزی می شوم و هیچ ایده ای ندارم، چاره کار همسرم است که او نیز تصویرگر است. وقتی همه جوره به درهای بسته بر می خورم و از بی ایده گی خسته و درمانده می شوم، یک برگ کاغذ سفید به او می دهم و با چشمانی گریان نگاهش می کنم، او همیشه یک فکر بکر در ذهنش دارد و با ایده هایش همچون یک جریان هوای تازه ذهنم را پُر از روح و نشاط می کند و این باعث می شود تا دوباره برگردم به پشت میزم و به کارم با انرژی بیشتری ادامه دهم. اول از همه و به طور کامل چندین و چند بار متنی که باید رویش کار کنم را می خوانم و وقت زیادی را صرف فکر کردن به آن می کنم بدون اینکه حتی یک خط ساده برایش بکشم. بیشتر تمرکز می کنم، مدت ها کتاب های مختلفی را ورق می زنم؛ آنهایی که باعث می شوند مغزم باز شود. سعی می کنم در دوره ای که مشغول کار بر روی یک پروژه هستم بیشتر با چیزهای زیبا در ارتباط باشم. همین در معرض قرار گرفتن ها است که بر روحیه و روند کارم تأثیر مثبتی می گذارد. اینگونه است که زندگی یک کتاب آغاز می شود و ایده ها به سراغم می آیند و بالاخره هنگامی که به گزینه ای مشخص و قطعی رسیدم، شروع می کنم به طراحی کردنِ پیش طرح ها و پلانبندی های اولیه. درواقع بیشترین انرژی و وقت در این مرحله از کار از من  گرفته می شود و پس از اینکه کاملاً از اتودها و طرح هایم راضی شدم همه چیز بسیار سریع اتفاق می افتد. مداد، کاغذ، رنگ، جوهر، فتوشاپ وغیره به مددم می آیند و سپس به مراحل اجرایی کتاب می پردازم. آنقدر با کار دست و پنجه نرم می کنم تا بتوانم آنچه که در سر دارم را اجرا کنم و با وجود وسواس شدیدی که دارم ممکن است بارها و بارها فضای کارم از لحاظ فرمی تغییر کند تا نتیجه دلخواه حاصل شود. 

.

رسیدن به فردیت و شخصیت هنری همیشه دغدغه و مسأله من بوده است و برای دستیابی به آن به سختی تلاش می کنم. از دیدگاه من فردیت یعنی ذهنیت هنرمند و هر آنچه که در سر دارد. در واقع چیزی که قابل تقدیر و ستایش است ذهن هنرمند است. فردیت یعنی طرز تفکر و نگرشی خاص داشتن و نماینده آن بودن. ترکیبی از احساسات هنرمند و چیزهایی که با آنها زیسته است. یعنی طعم، لحن و ایده ها و کنکاوهای خلاقانه اش. یعنی ورودی و خروجی های منحصر به فرد او و رویارویی غیر متعارفش با هستی. یعنی کِوِتا پاکوفسکا، کوئنتین بلیک، وُلف اِرل بروخ، میتسوماسا اِنو، بِأتریچِ آلِمانیا، سارا فانِلّی و... 

Paloma Valdivia  :پی نوشت

آگـهـی  
Advertisement

اشتراک خبرنامه