pt

نام من هارُمی کیمُورا است

۱۴ اسفند ۱۳۹۱

.

دربارۀ هارُمی کیمُورا؛ برنده جایزه بزرگ از سیزدهمین دوره نمایشگاه هنر گرافیکfat one

مرتضی زاهدی

.

آنچه که من می دانم این است که تصویرگر ایرانی «لایف استایل» ندارد. زندگی سیار ندارد. در بسیاری از رویدادها حضور ندارد. درک درستی از فهم میراث جهانی ندارد. معلوم نیست از چه چیزی تأثیر می گیرید و در این بین آیا قادر است چیزی به سیستم اضافه کند یا نه؟ (همچون رودی را می ماند که نه به رودی وصل است و نه رودی به آن وارد می شود.) همه چیز راکد و تخت است و رابطه ها کاملاً گنگ و پیچیده. او همیشه در اینجا زندگی کرده است و از رفتارهای ذوق زده برای خود ابرازیهای پوچ در هنر بهره می جوید. این رفتارها باعث می شوند تا دیگر رمقی برای اندیشیدن و کار خلاق در سطوح بالاتر باقی نماند. برای هنرمندِ جهان زیست بودن، باید عاشق گفتگو بود و با گفتگو عشقِ به میراث را آفرید و آنهایی که از این میدان فاصله می گیرند به قول نیچه " به جای عشق حسِ انتقام جویی در آنان شعله ور می شود". شاید فاصلۀ هنرمند تا یک غیرهنرمند همین محافظه کاری و ترسش به لحاظ بیرونی باشد و وقتی با شرایط هنری موجود سازگار است و حاضر نیست بیشتر تلاش کند تا به بازشناسی حسی انسان توسط انسان برسد. او به جامعه ای خود بسنده قانع می شود گویی که در تاریکی قدم بر می دارد، درحالی که در تاریکی گفتگو ممکن نیست.

.

تصویرسازان زیادی را می شناسم که چون در کوران بسیاری از ماجراها قرار دارند، نقش تعیین کننده ای را در جریان تصویرگری معاصر ایفا کرده اند که گاهی از نظر ما ممکن است رفتارهایشان در کار، چیز پیچیده ای به نظر نرسد (که این اصلاً مهم نیست) چونکه او به چیزی دست یافته که حتی اگر در محیط کوچکش هم زندگی کند امکان دیده شدن و تاثیرگذاری را دارد. درحال حاضر «هارُمی کیمُورا» یکی از مطرح ترین چهره های تصویرگری معاصر است که افتخارات و جوایز متعدد و مهمی را در سطح بین المللی از آنِ خود کرده است. اهمیت و اعتبارش در سالهای اخیر موجب شده است که سازمانها و مراکز معتبری از او دعوت کنند تا در رویدادها، نمایشگاههای کتاب، مدارس و دانشگاههای مختلف در سراسر جهان سخنرانی و ورک شاپ ارائه دهد.

***

.

نام من هارُمی کیمُورا است. در آوریل سال 1977 در شهر «ایباراکی» در حومه توکیو به دنیا آمدم. فارق التحصیل رشتۀ طراحی گرافیک از دانشگاه هنر" تاما " هستم. خیلی دیر به هنر نقاشی روی آوردم، در واقع از بیست سالگی. آشنایی و معاشرت با یک راهب بودایی باعث شد به هنر و بعدها به سمت تصویرسازی برای کتابهای کودکان سوق پیدا کنم. اولین کتابی که مصورسازی کردم، «جادوگر از کتاب تصویری بیرون رفت» نام داشت که برای انتشارات « فُوکُویینکان» بود. اگرچه دیر وارد دنیای هنر شدم ولی خیلی زود راه بیانِ افکارم را توسط نقاشی پیدا کردم و اگر امروز به سبک و مهارت و خصوصیتی در کارهایم رسیده ام، محصول استمرار و تمرکز بر فضایی است که از دوران دانشجویی تاکنون به آن  پی برده و دامن زده ام. کتابها و آثار متعددی را برای نمایشگاهها، مجلات و پروژه های گرافیکی و تبلیغاتی ساخته ام و هیچ اسراری هم ندارم تغییر و تحولی در شیوه کارم ایجاد کنم. یکی از مهمترین آرزوهایم برگزاری نمایشگاههای فردی در کشورهای مختلف است.

.

یکی از جنبه هایی را که اصلاً در این حرفه نمی پسندم چاپ و کتاب سازی بد است و معمولاً وقتی که برای اولین بار با کتابهایم پس از چاپ روبرو می شوم و می بینم که این دو چه بلایی بر سر کیفیت رنگها و تصاویرم آورده اند از هرچه سفارش و کج سلیقگیهایی که عوامل پس از من آن را باعث می شوند بیزار می شوم.

.

رنگ عنصر بسیار مهمی در آثارم بشمار می آید و خیلیها بر این عقیده اند که اگر رنگ را از تصاویری که می کشم حذف کنم ارزش و جذابیت آنها به طورکلی از بین می رود، من نیز تا حدودی با این نظریه موافقم. اما شیوۀ رنگ اندیشی و یا بکارگیری آن در آثارم بیشتر از آن که روشمند باشد، غریزی است. اساساً من نمی توانم مراحل کارم را شرح دهم، شاید بهترین روش برای انتقال آنکه چگونه به این شناخت و یا تکنیک رسیده ام و یا  در حین کار چطور شروع می کنم و چطور آن را گسترش می دهم این باشد که باید دست به کار شوم تا ناظر پیشروی و نهایی شدن نقاشی ام به واسطه رنگ پس از پیش طرح که آن خود پرسه ای پر مشقت است باشید.

.

تصویرگری ذاتاً روایتگر است و یکی از دلایلی که باعث شد تصمیم بگیرم تصویرساز شوم همین قابلیتی است که تصویرگری از آن برخوردار است. همیشه  وقتی با چیزهایی همچون موجودات، اشیا، آدمها و محیط اطرافم رابطه می گیرم، دوست دارم دریافتم را نسبت به آنها به طرز خلاقانه ای بروز دهم و واکنشم را به طرز هنرمندانه ای به ثبت برسانم و همیشه بهترین و لذتبخش ترین وسیله برای بیان آنچه که در ذهن داشته و احساسش کرده ام تصویرگری بوده و هست. بیشترین نکته ها و آموزه ها را از آثار هنرمندِ چِک خانم «کِوِتا پاکوفسکا» و هنرمند ژاپنی «رُیوجی آرایی» گرفته ام و اگراز من بپرسند تاثیرگذارترین آثار و کتابها را تاکنون از کدام تصویرگرها دیده ام بی درنگ پاسخ می دهم کتاب مصور ژاپنی اثر«هامادا هیروسوکِ» به نام «غول قرمز که گریه نمی کند!» و کتاب مصور ژاپنی دیگری با نام «من منتظر اتوبوس هستم» اثر« رُیوجی آرایی». درواقع این کتابهای تصویری مهیج، انقلابی در حوزه رنگ ایجاد کردند.

.

من عاشق مسافرتم و از ارتباط با مردم و از دیدن چشم اندازها و از تمامی امکاناتی که پیرامون همگی ماست که در واقع زندگی و طبیعت آنها را برایمان مهیا ساخته است برای کتابهایم ایده می گیرم. از کنار خانه و محل کارم رودخانه ای زیبا و روان می گذرد و مزارع برنج دور تا دورش را در بر گرفته است با آسمانی صاف و هوایی بسیار پاکیزه. من عاشق اینجا هستم و تصاویری که می کشم کاملا برگرفته از زندگی ام در درون طبیعت است.


آگـهـی  
Advertisement

اشتراک خبرنامه